وبلاگ

وبلاگ نویسی و کسب درآمد در 2 قدم+ 3 توصیه

دور و اطراف که قدم می‌زنم، چه در فضای تحت وب و چه در کوچه و خیابان هنوز هم می‌شنوم که: “کسی کتاب نمی‌خواند که بخواهی کتاب بنویسی یا، من سالها وبلاگ نویسی کردم اما اصلا به درآمد نرسیدم و فقط الکی خودم رو معطل کردم”.

نکات و زوایای پنهانی که گوینده به آن دقت نکرده است، کاملا مشخص است. ما هر کاری که انجام می‌دهیم وابسته به رشد است. یعنی چه؟

کانال تلگرامی‌ای رو خاطرم هست که صاحب آن هر روز عکس یه چنگال را پست می‌کرد! بدون هیچ تغییری! هر روز همان عکس تکرار می‌شد. شاید باروتان نشود ولی هزاران نفر در این کانال حضور داشتند تا ببینند صاحب آن تا کی این پروسه را ادامه می‌دهد و همان عکس را می‌گذارد. اما بعد از مدتی قائله خوابید. دیگر برای کسی مهم نبود. دیگر این کانال جایی تبلیغ نمی‌شد و دیگر هیچ چیز خنده دار یا جالب توجهی درباره آن وجود نداشت.

خیلی از کانالها و سایتها هم همین‌گونه هستند. نمیدانم این کانال هنوز وجود دارد یا نه؟ اما زمانی که دیگر چیزی جز تصویری دور و خاطره‌ای بی‌مصرف از آن باقی نمانده، احتمالا تا حالا حذف شده یا صاحبش فهمیده این مسخره بازی عمر کوتاهی دارد و روندش را تغییر داده.

قدم اول وبلاگ نویسی کجاست؟

وب فارسی تا همین چندسال پیش قبرستانی متروک بود. خاطرم هست دهه هشتاد چقدر در وبلاگهای شخصی می‌گشتم و دوستان وبلاگی داشتم که حالا نه تنها از آنها خبری ندارم که وبلاگشان هم خیلی وقت است پوسیده و رفته پی کارش. اکثر وبلاگها با روزمرگی و آهنگ و دلنوشته پر می‌شد و هنوز هم این اتفاق رایج است.

اشکالی دارد؟ وا معلوم است که نه! نوشتن از خود شروع می‌شود. من گاهی درک نمی‌کنم چرا کسی می‌پرسد نوشتن را از کجا شروع کنم؟ به گمانم سوال اصلی اینست که چطور بنویسم که دیده شود؟ وگرنه نوشتن را که شما بلدید. قلم دست میگیرید و مینویسید. حتی سوال این نیست که چطور خوب بنویسم. چون خوب نوشتن بدون سالها تمرین که به دست نمی‌آید. اولین نقاشی که کشیدید را یادتان هست؟ خوب بود؟  ما با فرافکنی از جانب خود به ندانستن، جواب این سوال عجیب را می‌پرسیم. البته راه درست همین است. بپرسید. هر چقدر سوالتان عجیب یا احمقانه به نظر کسی بیاید.

آیا ما نمی‌دانیم نوشتن با خودمان و از خودمان شروع می‌شود؟ چرا می‌دانیم اما یادمان می‌رود یا با خود می‌گوییم من اصلا نمی‌خواهم کسی بداند که من چه احساسی دارم یا چه زندگی‌ای را تحمل می‌کنم. بعد از خودم بنویسم؟

اهم! چرخ ماشین زمان را به حرکت درآورید و به انشاهایی که در مدرسه می‌نوشتید سفر کنید. موضوعات انشا به شدت بر خود بیانگری متمرکز بود. البته گاهی هم باید نتایج قابل پیش بینی ارائه می‌دادیم. مثل علم بهتر است یا ثروت؟

( البته من فکر می‌کنم، یعنی مطمئنم علم بهتر است. حتی اگر پول نداشته باشیم علم اینکه باید پول قرض بگیریم و کار کنیم تا آن را پس بدهیم را داریم. اما اگر پول داشتیم و علم نداشتیم، احتمالا پول را مثل گاو می‌جویدیم و اسهال-استفراغ می‌شدیم. بی رودربایستی کسانی که علمی دارند می‌فروشند. شاید این علم حتی شناخت تریاک ناب و پیدا کردن جامعه خریداران باشد. شما اگر نه اهل دود و دم باشید نه فرق تریاک و قره‌قورت رو از هم تشخیص بدهید خب معلوم است کار و بارتان نمی‌گیرد دیگر. شما علم مواد فروشی ندارید و من از همین تریبون به شما بابت نداشتن این علم تبریک عرض می‌کنم).

پس تا اینجای کار فهمیدیم که شما نیاز به خود ابرازگری و خودافشاگری دارید. اما لازم نیست حتما همه چیز را بریزید روی دایره. در ورد برای خودتان تایپ کنید. اما در مورد وبلاگ که مطالب عمومی شماست، اینکه دائم هر روز غرنامه بگذارید یا هر روز همان دیروزی باشید خیلی جالب نیست.

شما شاید خاطره نویس خوبی هستید و مخاطبان زیادی هم پیدا کنید. اما اگر روزی خاطره جالبی نداشته باشید یا روند هم‌رسانی خاطرات‌تان نامرتب باشد مخاطب می‌فهمد شما اصلا جدی نیستید و او هم شما را جدی نمی‌گیرد. کما اینکه بایستی بدانید، هر کاری مخاطبانی دارد که می‌آیند و می‌روند و تعداد مخاطبانی که همیشه می‌مانند واقعا کم است. اینکه شما بتوانید این مخاطبان را همراه داشته باشید و با آنها ارتباط بگیرید و آنها را برای خود نگه دارید خیلی مهم است. اما اینکه شما توسعه پیدا کنید هم خوبست.

در واقع منظور من اینست که ابلیس امروز در قالب رقابت درآمده اما شما نیاز دارید این ابلیس را به خدمت خود بگیرید و با توسل به حضرت سلیمان و خدا خدا دعا کنید که راه را بیراهه نروید که این ابلیس کله پایتان نکند اما اگر میخواهید از این کار پول دربیاورید ناچار به رقابت هستید. همین سئو را نگاه کنید. دائم به شما خط کش میدهد و تهش میگوید برو از دیوار همسایه بالا ببین اون چیکار میکنه

البته این با هدف بهبود ارتباط با مخاطب صورت میگیرد اما خب اینجا جاییست که شما باید یادتان باشد آیا ارزشهای شخصیتان را میتوانید برای جذب مخاطب بیشتر کنار بگذارید یا نه؟

قدم دوم وبلاگ نویسی پولساز چیست؟

قدم دوم توسعه است!

تا کی همان فرم همیشگی؟ البته اشتباه نکنید شما به یک فرم پایه نیاز دارید. وبلاگ نویسی این فرم پایه است. اما گمان من اینست که فرسته‌ای که حداقل یک تحلیل یا یک نکته آموزنده داشته باشد، یعنی وبلاگ نویسی. باور کنید هر روز یک دلنوشته گذاشتن وبلاگ نویسی نیست. بعد از چند سال اصلا حال و هوایتان تغییر می‌کند و می‌بینید دیگر نمی‌خواهید دلنوشته بنویسید و بعدش تو رودربایستی این چرخه را ادامه می‌دهید. اگر به اینجا رسیدید شجاعت تغییر داشته باشید. این دقیقا همان توسعه است.

من به هیچ عنوان نمی‌خوام شما را سرد کنم از دلنوشته. نوشته‌ای که از دل برآید خوبست اما دلنوشته‌هایی که معمولا می‌بینیم، جز چس ناله نیستند.

توسعه در وبلاگ نویسی یعنی: این همه نوشتی، چه ارزشی آفریدی؟ چه چیزی یافتی که بقیه نیافتند؟ چه چیزی بر دنیا اضافه کردی؟ چه نوآوری‌ای در نوشتن انجام دادید؟ چه فرم نوشتن جدیدی ساختید؟ چه چیز جدیدی از مخاطبان آموختید و چه مقدار می‌توانید آینده را با نوشته‌هایتان پیش بینی کنید؟

بعد جواب شما اینست که: “من دلنوشته می‌نوسیم!”

خب توسعه نیافتگی همینجا مشخص می‌شود. حتی ترسناک است اگر شما فقط دوسال دلنوشته نوشتید. خب بعدش چه؟ پیشرفت ضروری است؟ نیست؟ بیایید مثالی ساده بزنیم. شما دیگر شیرخواره نیستید و غذا خور شدید وگرنه همان بچگی که پستان مادرتان خشک شد، از گرسنگی می‌مردید! پس بله. پیشرفت ضروری است عزیزانم.

لطفا دست از انتشار دلنوشته‌های چس‌ناله‌وار دست بردارید.

می‌دانید اشکالش کجاست؟ احساساتی گری!

حال آدم از احساساتی گری بهم می‌خورد. احساساتی گری آنست که هی پیاز داغ ماجرا را به طرزی مسخره زیاد می‌کنید که مثلا با عواطف انسانها ارتباط برقرار کنید. گلاب رویتان‌ رویم به دیوار، آدم دل و روده‌اش را بالا می‌آورد. جمع کنید این بساط را در جایی مثل فضای وب یا حداقل در آن نمانید. انتقال عواطف و احساسات با نکبت بازی احساساتی گری که متاسفانه در اینستاگرام مخصوصا رایج است و تهوع آور بسیار متفاوت است. اصلا ژان پل سارتر تهوع را برای اینستاگرام نوشت.

برای دومین قدم توسعه در نوشتن و کسب درآمد از این راه، لطفا یاد بگیرید مختلف بنویسید. خودم وقتی به تمام آنچه تا کنون دیده و شنیده‌ام نگاه می‌کنم، هر چیزی که بیش از حد تکراری شده را دیگر انداختم سطل زباله. چرا تکراری می‌شود؟ چون دیگر گندش درمی‌آید. یکی هر روز شعر شاعران را در سایتش می‌گذارد یا تکه‌هایی از کتاب‌ها را! که چه؟ خودت چه در چنته داری؟

نکته سوم اینست که توسعه در قالبِ تکراری نیست، در موضوع تکراری و توان روایت آن به هزار شیوه مختلف است!

یادتان هست در اینستاگرام آقایی بود مقنعه سرش می‌کرد و طنز می‌ساخت؟ و کلی طنز پرداز دیگر. آنها موضوعات مختلف را در یک قالب همیشه تکراری ایفا می‌کردند. بعد از مدتی کامنتهای زیادی با این محتوا دیده میشد: “دیگه خیلی لوس شدید!” اما اگر یک موضوع را به شیوه‌های مختلف بیان می‌کردند احتمالا هیجان انگیزتر بود.

خب این یعنی چه؟

ببینید منظور از قالب این نیست که مثلا بیایید امروز راجع به کافکا شعر بنویسید و فردا نامه و پس فردا نقد و… البته همه اینها خوبست.

منظور اینست که بتوانید این را با شیوه‌ها و از زوایای مختلف بیان کنید.

یکی شاید کارش تحلیل باشد، مثلا بازارهای مالی. فرض کنید این فرد هر روز بیاید یک پست تکراری را بگذارد و فقط اعدادش را جا به جا کند و به مخاطب بگوید: “امروز وضع بازار اینست.” خب این خبر است. هیچوقت هم فرمش تغییر نمی‌کند. بعد از مدتی همان نوتیف بالای گوشی برای خواندن این فرسته کافیست و بعد از مدتی دیگر هیچ کس هم نخواهد خواند.

اما فرض کنید کسی کارش تحلیل است و می‌آید به طرز خلاقانه‌ای بعیدترین موضوعات را هم در قالبش جای می‌دهد و ناخودآگاه تازه‌کاری می‌کند که ذهن مخاطب را قلقلک می‌دهد.

با توجه به داشتن ابزار نویسندگی تا این قدم پیش بروید تا برویم قدم بعدی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *