جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.
شروع

نمی‌دونم از کجا شروع کنم! ذهنم خیلی شلوغه! نمی‌تونم بیان کنم!(قسمت اول)

منم همینطور عنوان جان! منم همینطور!

کیه اهل این سیاره که خونه اش تو “می‌دونم از کجا شروع کنم”ه؟ اصلا مگه چنین کسانی وجود دارند؟

بعله!

اهالی بخیه و پایبندان مکتب ساقی اصلا حتی چنین سوالی براشون پیش نمیاد! اصلا حتی “کجا” هم معنی نداره در این وضعیت!

انسانها روی دراگ و با خونی که از آن الکل می‌جوشد بی هوا همه چیز رو می‌ریزن رو دایره! حتی شاعری می‌کنند! حتی کتاب می‌نویسند.

حدس می‌زنم یکی از دلایل نوع بشر در گرویدن به شنگولیجات نوشیدنی و منگولیجات مَفیدَنی و مکیدنی همین وضعیت “نمی‌دونم از کجا شروع کنم و نمی‌تونم بیان کنم و به کجا ختم کنم” هست!

برون ریزی عملی و کلامی احتمالا یکی از مهمترین نمودهای ارتباط و عدم سرکوب ذهنیت عاطفی انسان است. گمان می‌کنم یکی از دلایلی هم که انسانها بدون امکان دسترسی به خماریجات و آب شنگولی حس سرکوب یا اضطراب شدید رو تجربه می‌کنند همین نکته مهم هست.

توانایی ارتباط با ذهنیت عاطفی برای انسانهای زیادی مشکل و حتی غیر ممکن به نظر می‌رسد. مشکل نه به معنای مسئله ساز واقعا به معنای “مشکل”!

یعنی مبهم و پیچیده و به حالت نوسانی. اصلا نمی‌دونند قضیه چی هست؟ نیاز است؟ کودک درون است؟ احساسات است؟ عقده یا چی؟

ظاهرا ارتباط با احساسات کمی ممکنه بد به نظر بیاد چون هی به ما گفتند: “عاقل باش”.

ما هم که اصلا همه آدمهای منطقی هستیم!

ساعت دوازده شب با ذهنیت عاطفی قرار می‌گذاریم و می‌ریم، با تیزی ذهنیت منطقی و عقلانی رو تهدید می‌کنیم که: “هر چی منطق، پنطق و دلیل، ملیل داری بیریز بیرون و گرنه همینو می‌کنم تو شیکمت!”

برای بسیاری از ما ارتباط با ذهنیت عاطفی در هوشیاری شبیه حرف زدن با پتروداکتیل نارنجی در تاریخ ه.س.ق.س.ش(هزار سال قبل از سقوط شهاب سنگ) است! اصلا معلوم نیست این زبون بسته چی میخواد؟

در حالت نشئگی هم که گویی ما نشستیم و ذهنیت عاطفی نشیمن گاهش را اشتباهی گذاشته رو تمام هیکل و اسرار و خصوصیات ما و بلا نسبت، گلاب به روتون، سرگین می‌زند به سر و کله مان!

ناتوانی و عدم توسعه مهارت ارتباط با ذهنیت عاطفی انسان را به وادی خشم، عصبانیت، رفتارهای پر خطر و خطرات پر رفتاری می‌کشاند.

ابتدایی ترین و کم فکرانه ترین روش پاسخ دهی به لجاجتها و خواسته ها و وسوسه های ذهنیت عاطفی برای اغلب ما به فرم زیر است:

  • هر چی می‌خواد نیازی اساسی هست پس انجامش می‌دم.
  • هر چی می‌خواد با ذکر استغفرالله و راندن شیطان حلش می‌کنم.

هر دو حالت پاسخ دهی شبیه بعضی پدر و مادرها می‌ماند.

والدینی که در حالت اول برای ساکت کردن بچه هر کاری می‌کنند و گرنه نمی‌شه اصلا اینطوری زندگی و تمرکز کرد.

و در مقابل والدی که عاقبت شما برایشان بسیار مهم است و ممکن است برخوردی شتک وارانه داشته باشند.

نمونه خیلی قابل لمس این موضوع مربوط به یکی از مصاحبه ها در مقیاس مردم کوچه و خیابانِ یوتیوب بود. از مردم درباره نیاز جنسی آنها سوال می‌شد.

هیچ کس به روند شناخت و ادراک این موضوع اشاره نکرد به طرز جالبی بدون هیچ توضیح جانبی همه گفتگو ها به دو حالت از پاسخ منجر می‌شد:

  • این چیزها خیلی چندشه و حال بهم زن و من اصلا ازشون خوشم نمیاد(دختر خانمی نوجوان این رو گفتند)
  • با دوست دخترم یا حالا یه خانمی انجامش می‌دم و گرنه نیازم سرکوب می‌شه(پاسخ دهنده آقا پسری جوان)

یکی از نکات اساسی که در رابطه با ذهنیت عاطفی اون رو بیشتر عاصی کرده حبس این ذهنیت در دو راهی انجام به همان شکل یا نفی همان شکل است.

اما اگر ذهنیت سومی که خلاقیت است بتواند بین ذهنیتهای مختلف انسان ارتباط برقرار کند و این ارتباط نیازمند مسکرات و مخدرات نباشد و به زبان آدمیزاد بتونیم به این ذهنیت دست پیدا کنیم، عادت ارتباط و ادراک و شناخت عواطف و احساسات خویش در ما شکل می‌گیرد.

عاطفه ما با زبان کلمات و تصاویر با ما صحبت می‌کند. اگر ما ربات وار فقط بکن، نکن جلویش می‌گذاریم در واقع فقط به صورت موقت ساکتش کرده ایم و ثابت کرده ایم خیلی با خلاقیت و تکنیک های ارتباط گیری هم حال نمی‌کنیم!

خلاقیت در همین فرم بکن، نکن عملکرد ذهنی افراد را نشان می‌دهد.

ارتباط چیزی فراتر از پاسخ است و حریم چیزی فراتر و حتی جدا از شرم و قطع ارتباط!

این دو مولفه می‌توانند معیار سنجش، برای رشد و توسعه ذهنیت عاطفی ما در نظر گرفته شوند.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *