جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.
حرف

چرا نباید به حرفهای دیگران اهمیت دهیم؟

شاید حرفهای دیگران اونقدر متد درست و درمونی نداره! این روزها روش شناسی یکی از مهمترین کلید واژه های سنجشی و قضاوتی من هست. اهمیت حرفهای دیگران هم با همین معیار میتونه مشخص بشه.

در پستهای قبلی اشاره کردم روش شناسی چقدر اهمیت داره. روشمندی سنگ محک مهمی برای قضاوت، تصمیم گیری و از همه مهمتر حرف زدن و انتخاب صحیح کلمات هست. اگر از روش شناسی استفاده نکنیم، بیشتر قلنبه‌ای از احساسات هستیم که به معنای واقعی کلمه صرفا به واسطه همین احساسات حرف می‌زنه، می‌سنجه، تصمیم می‌گیره و زیست می‌کنه.

نوشتن در همین جا هست که اهمیت داره. از حرف زدن بیشتر. کسی که می‌نویسه سرعت ذهن رو می‌اره پایین و اگر در سطح اسهال قلمی(این ترکیب رو اولین بار در سایت شاهین کلانتری دیدم) باقی نمونه می‌شه به سنجش حرفهاش پرداخت.

یکی از مهمترین مشکلات امروزی بشر دوپا رو در همین می‌دونم.

تکیه شدید بر احساسات و دوری از روشمندی!

کافیه دوباره سری بزنید به نعمت ابلق، اینستاگرام.

هر حرفی و هر چیزی با تکیه بر احساسات انسانها در حال عرضه هست!

اگر محصول یا باوری یا هر چیزی احساسات شما رو قلقلک بده، می‌رید سمتش!

این همون جایی هست که گفتم ذهنیت عاطفی انسان پشت رول نشسته.

اگر طبق چیزی که تهی از احساسات هست و اسمش عقل یا منطق هست صحبت کنید، کلاهتون پس معرکه است!

در حقیقت انسانها دیگران رو نه با منطق و عقلانیت که در عموم موارد، با احساساتی از قبیل؛ ترس، نفرت، حسد، طمع و… می‌بینند. چه خوشتون بیاد چه بدتون بیاد، این از یادگیری بقایی ما توسط مغز سرچشمه می‌گیره!

برخلاف تصور، ذهنیت عاطفی ما خیلی با احساسات مثبت به زندگی و اطرافیان نگاه نمی‌کنه و یاد گرفته با احساساتی که به اصطلاح در رده منفی جات قرار میگیرند به دنیا نگاه کنه.

به خاطر همین ذهنیت عاطفی، ذهنیت عقلانی رو که بیشتر بر احساسات محافظه کاری در راستای سنجش بنا شده رو می‌شونه صندلی بغل و پس از سالها هم مسیری منفی جات رو ازش یاد می‌گیره.

این همه انسان افسرده اون بیرون از همین روند و روش برای زیستن استفاده می‌کنند.

اگر شما موفق شدید فرمون رو بدید دست ذهنیت عقلانی، بهتون تبریک می‌گم! نه راحت می‌تونید پول دربیارید، نه راحت می‌تونید ارتباط برقرار کنید، نه راحت زندگی…!

در ادبیات کلاسیک فلسفه و حتی ادبیات کلاسیک جهان، این حالت به گونه‌ای فضیلت و برتری شمرده می‌شه. اما من از این وضعیت با عنوان دیگه ای یاد می‌کنم!

“تر زدگی بر زیستن!”

بله!

سوالی دارم. اگر معتقدید ذهنیت عقلانی بر شما تسلط داره می‌تونم بپرسم ذهنیت عاطفی کجاست؟ تو صندوق عقب؟ بالای ماشین؟ صندلی شاگر؟

با رسم شکل توضیح دهید و البته روشمند! بله کاملا جدی می‌گم وضعیت رو ترسیم و تصویر کنید.

سوال بعدی: چه معیارهایی بر اثبات تسلط ذهنیت عقلانی بر خود دارید؟

سوال بعدتر: آیا فکر میکنید تسلط ذهنیت عقلانی بر شما خوب هست؟

آیا جدی می‌فرمایید؟

فکر می‌کنید اگر قرار بود طبق مراحل زندگی انسانی(کودکی، نوجوانی، جوانی و…) ذهنیت بشر را در یک تقسیم بندی قرار دهید، ما انسانها الان کجای کار هستیم؟

واقعیت این هست که رابطه ذهنیت عقلانی و عاطفی اکثر ما آدمها در وضعیت بدی قرار داره. اصلا یاد نگرفتیم باید با اینها چیکار کنیم؟ زبون هر کدوم چی هست؟ چطوری این دو تا رو به یک رابطه درست برسونیم؟ فرمون دست کدومشون باشه؟

اصلا سوار باشند یا پیاده؟

اگر طبق ذهنیت عاطفی کلمات رو استفاده می‌کنید و بعد به زور از ذهنیت عقلانی براش دلیل و منطق می‌کشید بیرون می‌شه گفت انسان به شدت بی مسئولیت و دیکتاتوری هستید! در واقع بچه ای بیش نیستید! برو با بزرگترت بیا!

اگر طبق ذهنیت عقلانی کلمات رو انتخاب می‌کنید و به ذهنیت عاطفی بیلاخ هم نشون نمی‌دید و اون وسط واسه خالی نبودن عریضه چارتا از حرفهای عواطف رو می‌ذارید، کسی برای حرفتون تره هم خرد نمی‌کنه و کاری جز دشمن تراشی برای خودتون انجام نمی‌دید! به عبارتی تر زدی با شیوه زندگیت!

درست حرف بزنید! درست کلمه انتخاب کنید!

با خودتون کشتی نگیرید. با خودتون ارتباط برقرار کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *