راهنمایی که بودم فهمیده بودم یادگیری ریاضی در صورتی برای من راحت هست که حتما یک مثال تصویری قابل درک از اون مبحث ارائه بشه. ریاضی به خطا علم ذهنی و داده و تحلیلی خطاب میشود اما انسانها فراموش میکنند اعداد و اعمال در طبیعت نیفتاده اند و برای کیفیت ارتباط و بیان روابط موضوعات ساخته شده اند و همه چیز از واقعیت شروع شد است. از شمارش ستارگان و سیبها!
ادبیات استفاده شده در آموزش ریاضی لکنت دارد و برای من عجیب بود که چرا هیچکس به این موضوع دقت نمیکنه. ادبیات ریاضیات در مدارس هر چه میگذشت ذهنی و ذهنی تر میشد. در این پست راجع به اهمیت سوالات اساسی در روند فهم و ادراک موضوع صحبت کرده ام. در همین پست راجع به اینکه چطور من برخلاف خواهرم توانایی فهم ارتباطات ریاضی رو نداشتم با ذکر علتش، نوشتم.
در تمامی مطالبی که در این سایت تا به حال نوشتم از تکنیک تصویرسازی و روش استفاده کردم. چون اطمینان دارم که ذهن انسان تا مراحل و مراتب و روابط رو نتونه تصور کنه، واقعا نمیتونه مشکلات یادگیری و ادارک و منطق خودش رو در برخورد با موضوعات و مسائل هم درک کنه.
برای این حرفم چه سندی دارم؟ انسانها.
وقتی توی تاکسی و اتوبوس مینشینید، وقتی به حرف آدمهای ناشناس در صف بانک گوش میدهید، وقتی پستهای اینستاگرام انسانها رو میخونید دقت کنید. چقدر همه با یک تصویر سازی(چه غلط و یلخی چه دقیق و صحیح) راجع به موضوعات صحبت میکنند؟
عقیده دارم تصویرسازی ما از موضوعات نقش مهمی در رستگاری یا به چوخ رفتگی ما دارد.
چرا تصویر در یادگیری نقش دارد؟
اهمیت تصویرسازی بر اینست که میتواند به شدت حفرهها و گیر و گور را به شما نشان دهد. اگر وقتی تصویرسازی میکنیم به نکات و زوایای نقادانه موضوع نمیرسیم، میتوانیم بگوییم که ما مسئولیت آنچه تصور میکنیم را نمیپذیریم و از تاثیر آن بر دیگران هم هراس و مسئولیتی متوجه خود نمیبینیم!
اهمیت تصویر در آنست که دقت ما را افزایش دهد. تاکید من بر دقیق سازی مسائل بسیار جدی است. این موضوع آنقدر مهم است که با دیدگاه روش شناسی که قبلا در سایت ارائه کردم، اگر دیدید یک نفر موقعیتی را صرفا با تحقیر و تمسخر آن بیان میکند، احتمالا دارید وقت و انرژی نازنین رو حروم میکنید و هیچ مرجعیت و اهمیتی در آن حرف نهفته نیست.
شخصی که شغلش تصویرسازیست را در نظر بگیرید. اگر این فرد در تصویر سازی خود به جای ترسیم بادبادک، یک عینک بکشد و اصرار کند که این بادبادک است، و در طراحی از رنگ قرمز استفاده کرده باشد اما به چاپخانه بگوید شیت رنگ را بر پایه رنگ سبز بسته چه اتفاقی میفتد؟
ترمالی! گند کاری! گوه کاری!
بهم ریختگی و هیجان حتی. چرا هیجان؟ مسلما آقای مدیر و کارفرما در بهترین حالت ممکن فحاشی میکنند. یا مشتری وقتی به جای بادبادک عکس عینک میگیرد، یک فصل هم او تن و بدن مرده و زندهتان را در قبرمیلرزاند.
اهمیت تصویرسازی در فهم و یادگیری تاریخ حتی از ریاضیات هم مهمتر است. اما دقیق سازی از تصویر سازی ضرورت و اولویت بیشتری دارد.
آیا این دقیق سازی معیاری هم دارد؟ در این باره مقاله ای جدا مینویسم چون به نوعی از اهمیت موضوع اینجا دور میشیم و حوصله شما هم سر میره. برای مطالعه معیارهای دقیق سازی این لینک را بخوانید.
کارکرد تصویر در یادگیری و فهم موضوعات
تصویرها به شما مدل میدهند. آیا فرایند طراحی کاراکتر را میدانید؟ شخصیت را از چند زاویه مختلف ترسیم میکنند با تمام ویژگیهایش و به آن مدل شیت میگویند. انسان نیاز جدی به مدل دارد. عینت بخشی به مفاهیم شاید در ادبیات فکری امروز به این صورت عمل میکند که مدلهای قدیمی حذف شود و مفاهیم با مدلهای جدیدی ساخته شود.
این مدل سازی حتی میتواند وارونه سازی را شامل شود. مثلا یک واژه ذهنی مثل موفقیت رو در نظر بگیرید. شاید مدل و نماد آن در ذهنیت افراد زیادی یک آقای دکتر فارغ التحصیل شده از آکسفورد باشد. اما امروزه شاید تصویر یک فرد موفق شاید یوتیوبر مستر بیست یا حتی شکیرا باشد!
شاید مفهوم تصویری از انسان آزاد شاید در گذشته کسی بود که از تمام امیال جنسی اش گذشته بود و امروز شاید کسی باشد که بی تردید این میل را به تصمیم و عمل تبدیل میکند.
رابطه تصویر و کلمه و نوشتن چیست؟
همیشه در مثالهایم برای درک تفاوتهای شدید ذهنیتی با دوستانم یک مدل و مثال ساده را بیان میکند که میتواند خطاپذیر اما کارا باشد.
به آنها میگویم ما انسانها از کلمات برای ارتباط استفاده میکنیم اما کلمات به شدت بار معنای وابسته به تصویر و عاطفه دارند تا منطق.
به آنها میگویم کلمه آب را در نظر بگیرید. آب در ذهن شما چه چیزی هست؟ اولین تصویری که به ذهنتان میآید چیست؟
یک لیوان آب با بک گراند آبی و قطراتی پاشیده اطراف آن؟ دریاچه؟ اقیانوس؟ حتی چه نوع اقیانوسی؟ اقیانوس طوفانی؟ اقیانوس سبز؟ لب ساحل اقیانوس؟ لب کارون؟ یا شاید حتی ذهن شما برداشت شخصی ای از آب دارد و به آن میخندد!
با چنین ذهنیتی چطور میتونیم در واقع مفاهیم رو با یکدیگر به اشتراک بگذاریم؟
کلمه want در انگلیسی رو در نظر بگیرید. وقتی به ما گفته شد از این کلمه برای سفارش در رستوران نباید استفاده کنیم چون بی ادبانه است، احتمالا به زبان فارسی برگشیتم و گفتیم: میخواهم! کجاش بی ادبانه است؟ این یعنی نیاز دارم!
اما این کلمه در زبان انگلیسی احتمالا بیشتر حالت پیگیری را معنا میکند و گویی زیاده خواهی را! اعلامیه افراد تحت تعقیب را به خاطر بیاورید. کلمه wanted برای آنها به کار رفته است. ظاهرا بار معنایی این کلمه بدجوری تهدید آمیز است.
حالا شما بروید در رستوران بگویید: “I want!”
به نظرم حرف دهنتان را بفهمید! شما مگه ارث باباتون رو از پیش خدمت طلب دارید؟ درست حرف بزن! دستتم از جیبت دربیار! آدامستم تف کن. بی تربیت!
میبینید؟ ما با تصویرسازی کلمه مزبور بیشتر درک کردیم. ریاضیات هم همین هست. چرا خیلی از ما ریاضی دبستان اونقدر برایمان سخت نبود؟ چون خیلی از مسائل به سیبهای اصفر و پرتقالهای شهرام ختم میشد و ما میدونستیم داریم چیکار میکنیم.
اما بیاید نگاهی بندازیم به عبارت: “قدر مطلق”.
نَمَنَه؟
قدر مطلق چیست؟ از کجا آمده؟ چه موضوعی در واقعیت ایده آن را ساخته؟
به آثار نویسندگان حوزه داستانی نگاه کنید. کدامشان بدون اینکه فضایی را بسازند و به ذهن ما تصویر بدهند چیزی نوشته اند؟ پوآرو و شرلوک هلمز را به خاطر بیاورید. چرا توانایی اکتشاف پاسخ معما در آن ها بالا بود؟
چون توانایی تصویرسازی قوی آنها، بهشان کمک میکرد روابط را پیدا کرده و بتوانند موقعیت را ریز به ریز بسنجند. همیشه وقتی در سکانس آخر توضیح میدادند که چطور متهم را پیدا کردهاند، تمام جزئیات به صورت فیلم از جلوی چشممان میگذشت.
به ذهنیت خودمان از مسائل نگاه کنیم. چه جایی علیه تصویر مفاهیم شوریده ایم و آنچه به جایش ارائه کردهایم، مفهومی ذهنی تر و کم معناتر است؟ آیا چنین روشی توجیه پذیر است؟ آیا اگر ذهن ما نمیتواند روابط را به زبان تصویر درک کند، یعنی مشکل از مفاهیم و نماد آن است؟ چه چیزی در آن نماد مشکل زاست؟ آیا میتوانیم اینها را ساده و قابل فهم و درک توصیف و بیان کنیم؟
تمرینی برای افزایش ارتباط تصویر و مفاهیم
برای مفاهیم زیر تصویری واقعی بنویسید:
بوی خوب:
پردازش:
نیرو:
فرصت:
نجابت:
لیاقت:
بستگی:
زرنگی:
قدرت: