نویسنده ترسو همه جا هست. بگذارید ببینیم اصلا ترس در چه موقعیتی ایجاد میشود؟
ترس در هر موقعیتی ایجاد میشود و در رابطه با هر چیزی امکان پذیر است. اما ما انسانها قبل از اینکه از خودمان بترسیم، از دیگران میترسیم. نوزاد که هستیم، از اینکه تنها باشیم. از اینکه کسی به دادمان نرسد. بزرگتر که میشویم از جاماندن سرویس مدرسه میترسیم. از تاریکی، سوسک عنکبوت. وارد رابطه عاطفی میشویم، از جدایی و شکست رابطه میترسیم. اهدافی میتراشیم و از اینکه نتوانیم آن را ارائه دهیم میترسم. ایمانی داریم و از بود و نبود آن میترسیم و مشوش میشویم. سالمند میشویم از بیماری میترسیم.
اگر دقیق به این ترسها نگاه کنیم، همگی وابسته به دیگران است! حتی سوسک و مار، دیگران هستند. اگر مثلا دوست داریم برقصیم، در خلوتمان میتوانیم تا زنده هستیم برقصیم. ترس ما اینست که دیگری نباشد که آن را ببیند و بفهمد که ما چنین تواناییای داریم وگرنه اگر مخاطب خودمان باشیم که چه کسی مانع ما میشود؟ ما میترسیم مریض شویم چون ممکن است دیگرانی که دانش درمان را دارند، آن را از ما دریغ کنند یا آن را به دیگران سرایت دهیم و آن ها را هم مریض کنیم یا بمیریم و از دیگران و جهان جدا شویم.
ما ایمان داریم و از اینکه نتوانیم آن ایمان را گسترش دهیم و آن طور که مطلوب حقیقت یا واقعیت آن ایمان است عمل نکنیم میترسیم. ما از اینکه هویت و شخصیتی داشته باشیم و نتوانیم دیگران را به پذیرش آن وابداریم میترسیم. ما از اینکه بی پول بمانیم میترسیم زیرا دستگاه پول چاپ کن نداریم و پول در جیب دیگران است و ما حتی اگر بخواهیم آن را بدزدیم مجبوریم که به دیگران و اموالشان مراجعه کنیم. ما حتی از اینکه اگر بخواهیم در محیط جامعه با استانداردی زندگی کنیم و دیگران آن را برنتابند میترسیم و دست به کارهای مختلف میزنیم.
خلاصه بگویم. ما اگر نتوانیم دیگران را قانع کنیم، میترسیم!
فیلم دیگران را یادتان هست؟ خانوادهای که از آزار و اذیتهای ارواح آنجا به تنگ آمدند؟ چرخش پلات فیلم را خاطرتان هست؟ بسیار هنرمندانه بود. نه؟ آیا دیگران مایه ترس هستند یا خود ما؟ در شرایطی هر دو مایه ترس هستیم برای یکدیگر. هر دو همدیگر را خطر میبینم. به مردم در مترو و اتوبوس نگاه کردهاید؟ اکثرا با حالتی جدی و تلخ هستیم و تا مطمئن نشویم که دیگری خطری برای ما نیست، حتی لبخند هم نمیزنیم به روی هم.
به تمام بازارها نگاه کنید. هراسناک با روشهای مختلف جلویتان ملق میزنند تا شما محصولشان را بخرید. تمام آنها دغدغهشان اینست که شما را قانع کنند.
هدف همه ما اینست که دیگران را به هر طریقی که میتوانیم قانع کنیم تا ما را بپذیرند. ما حتی اگر از جامعهای فاصله میگیریم و پذیرششان برایمان مهم نیست، میرویم جایی دیگر تا بتوانیم با قانع کردن افرادی دیگر جامعهای دیگر داشته باشیم.
قانعسازی به نوعی رقابت است و اگر نتوانیم در این زمینه موفق شویم، کلاهمان پس معرکه است. البته ظاهرا تنهای تنها نمیشویم و اگر بتوانیم در دنیای ایترنت با دنیا ارتباط بگیریم، در نهایت حداقل یکی دو نفری پیدا میشوند که ظاهرا بدشان نمیآید جانشان را هم برای ما بدهند. عجیب است اما بعید نیست البته بیشتر اگر یک فرد جنجالی باشید یا یک آدم معروف. اگر در حوزه دانشگاهی هستید و ادبیات برجستهای دارید که از ذهنیت عاطفی فاصله داشته و با ذهنیت منطقی ارتباط میگیرد شکمتان را صابون نزنید.
افراد زیادی میگویند قصدشان قانع کردن دیگران نیست. به نظرم خیلی صحیح نمیآید. همه ما با درجات مختلفی از تلاش برای قانع کردن دیگران زیست میکنیم. یعنی فلاسفه و پیامبران و ادیبان و سخنوران برای بازی و سرگرمی جان خود را کف دست میگذاشتند و حرفهایی که خیلی باب میل مردم نبود میزنند که زودتر گردنشان را بزنند؟ شوخی میکنید؟ همه برای قانع کردن انسان که اندیشه و گفتار و رفتاری را پیش گیرد یا نگیرد قلم فرسوده و داد سخن سر دادهاند.
اتفاقا قانع کردن یکی از لوازم ارتباط است. شما اگر نخواهید با کسی ارتباط بگیرید دو رفتار انجام میدهید: یا سکوت میکنید تا حرفهایش را بزند و شما هیچ اهمیتی ندهید یا اینکه با توهین و فحاشی جوابش را میدهید. هیچ کدام این دو روش برای قانع کردن نیست. قانع کردن از ارتباط ریشه میگیرد و بر شرط و شروط هم استوار نیست. اینکه عدهای از شرط و شروط بیان برای تحکیم فرآیند قانع سازی استفاده میکنند، بیشتر از سر ناتوانیست.
بله انسان گاهی ناتوان میشود و فکر میکند قانع سازی شبیه به عقد ازدواج است! برای تعهد و تحکیم است. اینگونه شرایط اضافات هستند. قانع کردن در واقع از گفت و شنود سرچشمه میگیرد. که معادل عربی آن مذاکره است.
متقاعد سازی یا اقناع یعنی بتوانیم طرف مقابل را سرشار کنیم نه بمباران! متاسفانه جمعیت کثیری از ما در فاز دوم سر میکنیم. مذاکره در کشورهایی مثل کشور ما بیشتر در شرکتها و آن هم در جلسات قرارداد بین شرکتی یا بین المللی صورت میگیرد. بقیه اش کشک است و ظاهرسازی و در سطح اجتماع به نوعی با نگاه “او گوسفند است” با هم صحبت میکنیم.
تمام کسانی که مینویسند برای قانعسازی مخاطب مینویسند. یعنی ستاره راهنمایشان باید این باشد. ممکن است عده زیاد یا کمی از آنها اما برای بمباران بنویسند.
پیشتر گفتم که ما اگر نتوانیم دیگران را متقاعد کنیم میترسیم. چون این یعنی دیگران به خطری بالقوه یا بالفعل برای ما تبدیل میشوند. ما نمیتوانیم محصول خود را به آنها بفروشیم یا از کارمان راضی نیستند، مقابل افکار و گفتار و رفتار ما مخالفت میکنند و حتی اگر بی یاوری مثل لاوازیه یا یحیی باشیم سرمان را از تنمان جدا میکنند!
به گمان من هنر ارتباط هم با سنجه مذاکره قابل سنجش است. زمانی که توانایی مذاکره نداریم یا از اینکه دیگران با حرفهای ما متقاعد نمیشوند عصبانی میشویم، صبر کنیم. آیا عقلمان سر جایش است؟ آیا میتوانیم یا قرار است همه را متقاعد کنیم؟
نویسنده ترسو بیش از آنکه بر هنر متقاعد سازی استمرار ورزد، بر عواطف تکیه میکند زیرا ابزار نویسندگی ندارد. متقاعد سازی زحمت میطلبد و ویژگی مهم آن اینست که بر دقت، جزئیات و سنجش غیر مغرضانه استوار است. نویسنده ترسو کسی است که یک چرتکه گرفته دستش، ناگهان در شرایطی سر برمیآورد، چیزهایی میگوید و چون ادیبان و صاحبان ادبیات نقدش کنند، عواطف خود و تودهای که جمعآوری کرده را تبدیل به سپر و شمشیری میکند و در قلب دیگری فرو میکند.
بله جنگها واقعا از ناتوانی انسانها شکل گرفتهاند. وقتی راهی نیست و میترسی بر جان و زار و زندگیت ظاهرا راهی جز جنگیدن نداری. اما نویسنده ترسو پیش از اینکه به این مراحل برسد، در تقلایی عجیب این شرایط را فراهم میکند! به دید نگارنده، این از عقل به دور است.
نویسنده ترسو دیگران را مایه ترس میبیند!
چگونه نویسنده ترسو نباشیم؟
1- صداقت داشته باشید و لفاظی نکنید. برای اینکه عدهای را با خود همراه کنید و متقاعدشان سازید، کلمات را به میل خود تغییر ندهید که به زبان بدوی یعنی ذهنیت عاطفی دیگران دست بیندازید. تاریخ نشان داده نتیجه عکس میدهد! دروغ و نادانسته حرف زدن خط قرمزتان باشد حتی اگر در ظاهر به ضررتان است.
2- بسنجید که آیا در رسانه درستی مینویسید؟ اگر دقیق باشید، هر رسانهای بر حسب کارکردش نشان میدهد که به صورت کلی اغلب مخاطبان چه روش فکری و زیستی دارند. شاید بهتر است سبک و سنگین کنید و ببینید آیا زنگ درست را فشردهاید؟
3- برای متقاعد سازی مخاطب بنویسید و از لحن پرتابگر، به لحن سنجشگر کوچ کنید، نویسنده ترسو پرتاب میکند و نویسنده بهتر، ارائه.