جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.
تغییر

چگونه بفهمیم تغییر کرده‌ایم؟+ 3 نکته

مخاطب عزیز؛ تغییر‌ی در روند پست امشب ایجاد می‌کنم. در حالی‌که فردی هستم با تعداد کتاب‌های خوانده شده زیر 200 عدد، ابلیس خودشیفتگی را که گوشه اتاق لم داده بود صدا کردم تا برود در جلدم که این پست را بنویسم.

من در تنهایی‌های بدون کتاب خود لحظه‌ای تسلیم نشدم و دائم فکر کردم و واژه و ساختار ساختم و بعد جستجو کردم و دیدم ای دل غافل یک بابایی یک گوشه دنیا آن اصطلاح یا کلیدواژه را زودتر از من تولید کرده و راجع بهش بسیار قلم فرسوده!

البته مطمئنم از روی ذهن من اینها را نوشتند! اما این خودشیفتگی را به عاریه گرفتم تا بگویم در کمال بیسوادی و بعد از حداقل 26 سال فکر کردن مداوم نکته‌ای بسیار مهم به سنگ بنای اندیشه من تبدیل شده.

اینکه آیا واقعا ما تغییر می‌کنیم یا فکر می‌کنیم تغییر کرده‌ایم؟

به حرف‌های افراد مختلف گوش می‌دهم. خانمی در تاکسی کنارم نشسته از بغل زندان رد می‌شویم می‌گوید قبلا چادری و حزب الهی و بسیجی بوده و بعد که فهمیده جوانان معترض دستگیر شده‌اند همه را گذاشته کنار و الان به قول خودش سر لخت می‌گردد!

یوتیوب را بارگزاری می‌کنم. جوانان آمریکایی با دیدن نسل کشی فلسطین دسته به دسته به دین اسلام گرویده‌اند!

دوستی از اینکه پسران وفا ندارند می‌گفت و روزهای بعد از این شکوه می‌کرد که وقتی مست بوده با پسری دیگر رقصیده و دوست پسرش ناراحت شده و او را به بی وفایی متهم کرده است.

همکلاسی ما که بسیار هم منع دیگران می‌کرد و در شب‌های قدر تلاش می‌کرد همکلاسی‌های دیگر را به راه راست هدایت کند در یک چرخش انقلابی به همانی که منع می‌کرد تبدیل شده!

غریبه‌ای را در اینستاگرام می‌بینم. قبلا دنبال جادو جنبل و ورد بوده و بعد دنبال چله اذکار و بعد فهمیده اینها چرت هستند و حالا به عرفان‌های هندو باور دارد و هر روز می‌گوید: “اومممممممممم شانتی اوممممممم!”

چیزی در این افراد تغییر کرده؟

بله. چیزی در اینها تغییر کرده. چیزی که من آن را ظاهر می‌نامم اما مهمترین چیز در این افراد تغییر نکرده! ذهن و مدل ذهنی آنها تقریبا تغییری نکرده. فقط در صفحه شطرنج و استراتژی زندگی بین این خانه و آن خانه جا به جا شده‌اند.

شاید بگویید تمام این تغییرات با توجه به سنجه‌هایی رخ داده. این دقیقا همان چیزیست که نشان می‌دهد آیا ما مدل ذهنی‌مان تغییر کرده یا در واقع فقط گسترده شده و ما قسمتی از این گستردگی را نادیده می‌گیریم.

من هنوز هم بر روش‌مندی و دیدن زوایای متعدد موضوعات تاکید جدی دارم و معتقدم اگر نتوانیم پیچیدگی موضوعات را ببینیم و با حرف‌هایی ساده و دم دستی تغییرات‌مان را بیان می‌کنیم، در واقع تغییر نکرده‌ایم بلکه دچار توهم تغییر شده‌ایم. ما همانیم حالا به جای پالتو پوست، لباس ورنی پوشیده‌ایم.

البته اشتباه نکنید. سادگی و توان بیان ساده موضوعات پیچیده از فهمی عمیق سرچشمه می‌گیرد اما شک نکنید فهم عمیق و روش‌مند باعث تمایز یک انسان از باقی انسان‌هاست.

این تمایز را می‌توانید در ادبیات و زبان فرد مشاهده کنید. اگر چیزی جدید در آن یافتید، می‌توان ادعا کرد که تغییری کوچک تا زیاد در این فرد به وجود آمده و اگر صرفا یک “هم ذهنی” یا تکرار حرف‌های دیگران است نمی‌توانیم خیلی جدی بگوییم چیزی تغییر کرده. در واقع در این حالت فرد بیشتر گسترش یافته(نه لزوما توسعه).

من همیشه از آدم‌های ناگهانی بیش از هر کسی می‌ترسم. این افراد به همان سرعت که اینند، به همان سرعت آنند. این حالت شدید بقایی می‌تواند به قربانی شدن دسته جمعی منجر شود.

بسیار معتقدم موضوعی اگر زیر ده سال مطالعه و بررسی پیوسته به نتیجه رسیده باشد با احتمال بالا، سرشار از خطاست و بیش از تغییر صرفا یک جا به جایی ظاهریست.

شاید بگویید خب نمی‌شود که هر کس به یک مدل و اندیشه ذهنی متفاوت برسد(در این مورد شک دارم اما به علت نبود اطلاعات دقیق اصراری بر آن ندارم.) در اینصورت افراد می‌توانند تفکرات صد در صد مشابه هم داشته باشند. با این حساب چطور می‌توان گفت فردی عقلش چشمش بوده و هر چه در ویترین دنیا خوشش آمده را پسندیده و برداشته یا واقعا روی فهم و درک آن کار کرده؟

این موضوع را با مثال ادبیات پاسخ خواهم داد.

ما موضوعی مثل عشق را داریم. نگاه کنید به ادبیات دنیا. آیا همه فقط رومئو و ژولیت نوشتند؟ نه؟ امیدوارم همین سوال کوتاه پاسخ جامعی برای پرسش بالاتر بوده باشد.

البته باز هم اشتباه نکنیم. ما نیاز داریم به زبان و ادبیات متمایز و اشتراکات با دیگران. اما بایستی ببینیم آیا این اشتراکات به واسطه توسعه مدل ذهنی ما شکل گرفته یا حرف مردم که درچشم عقلمان فرو رفته؟

تغییر، یکی از موضوعات اساسی من هست. من تعبیر دیگری با نام رستگاری را می‌پسندم اما رستگاری به علت بار مثبت معنایی و البته برای عده‌ای بار منفی می‌تواند کمی غلط انداز باشد و از این رو تغییر را واژه بسیار مناسبتر و زمینی‌تر برای بیان این وضعیت یافتم.

ابلیس خودشیفتگی را پیشت می‌کنم و برمی‌گردم به ذات آدمی خودم.

3 نکته در رابطه با فهم اینکه آیا تغییر کرده‌ایم یا دچار توهم تغییر شده‌ایم؟
  • تغییر ناگهانی لزوما بی ارزش یا اشتباه نیست. آنچه آن را خطرناک می‌سازد عدم توجه به اصل پیچیدگیست.
  • اگر دیروز نماز می‌خواندیم و امروز به جای آن آموزه‌های دالای لاما را از بر می‌کنیم لزوما تغییر نکرده‌ایم بلکه به احتمال زیاد زمینه وجودی ما گسترش یافته و ما فقط اندکی جا به جا شده‌ایم و به عبارت دیگر شاید ما بیش از اینکه عوض شدیم، عوضی شدیم.(در این رابطه بیشتر خواهم نوشت).
  • یک سنجه جدی تغییر، ادبیات فکری و زبانی افراد است. ادبیات فکری و زبانی یعنی مدل ذهنی. اگر مدل ذهنی تغییر نکند حسن کچل با کچل حسن تفاوت خاصی ندارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *