جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.
پیشرفت

مسئله، نشانه پیشرفت در زندگی است؟ + 1 تمرین

برای اینکه متوجه پیشرفت و حرکت رو به جلوی خود شویم، نیازمند دقت به دیگران هسیتم. دیدن تغییرات دیگران می‌تواند به ما نشان دهد که آیا مسئله‌ای جدید برای‌مان ایجاد شده که بخواهیم آن را حل کنیم؟

گاهی ما چنان در کار و زندگی خود غرق می‌شویم که از بازه تولید مسئله دور شده و در یک دایره فقط دور خودمان می‌چرخیم. اما اگر بخواهیم زندگی، توسعه و تغییر را در یک کلمه خلاصه کنیم، آن کلمه حرکت است. کلیدواژه اساسی که در نهایت پیدایش کردم.

اگر می‌خواهیم در جا نزنیم به لایه‌بندی و سلسله مراتب نیاز داریم و گریزی از آن نیست.

هنگامی درجا می‌زنیم که برای طولانی مدت در همان نقطه گیر کردیم. پس با این حساب برای نجات از این وضعیت که شبیه گیر کردن در باتلاق است نیاز است برگردیم یا حتی از ادامه چرخیدن دور خود لحظه‌ای دست برداریم و یک لحظه تأمل کنیم و از خود بپرسیم: “چرا من در این نقطه گیر کرده‌ام؟ آیا همیشه در همین نقطه بوده‌ام؟ آیا مسیر را از دست دادم یا به بیراهه رفتم؟”

همین‌جا با آغاز تولید مسئله زمینه حرکت را فراهم کرده‌ایم.

گام بعدی برای اینکه بتوانیم مسئله را به شروع و ادامه و پایان تبدیل کنیم، پیدا کردن یک مفهوم اساسی ذهنی و بزرگ است. مثل مفهوم شناخت. وقتی این تک کلمه با هویت ذهنی خود به عنوان کلمه مرجع ما تبدیل می‌شود، حالا می‌توانیم به مدد ریشه‌ها و شاخه‌های متعددی که به واسطه آن کلمه بزرگ شکل می‌دهیم درختی را پرورش دهیم که بذرش همان تک کلمه بزرگ بود.

من همیشه به سیستم درخت علاقه دارم و فکر می‌کنم یکی از پیشرفته‌ترین، در عین حال ساده‌ترین سیستم‌هاییست که در جهان وجود دارد. اگر در هیچ جای دیگر دنیا درخت وجود ندارد باید حسابی این موضوع را قدردان باشیم که ما توانسته‌ایم با موضوعی به نام درخت آشنا شویم که در تک‌تک سلول‌ها و ریشه و شاخ و برگش به ما درس و الگویی رونده در زمینه‌های مختلف ارائه می‌دهد.

سیستم درخت بر رشد استوار است. مواد غذایی و آب دائم در جریان رگبرگ‌هایش چرخه‌وار حرکت می‌کنند اما این چرخه تکرار بیهودگی نیست و دائم در تکاپوی رشد بیشتر درخت و تولید برگ و شاخه‌های نوین قدم برمی‌دارد.

حالا سیستم درخت را که در عین گستردگی تمرکزی از جنس رگبرگ دارد را در نظر بگیرید و به تفاوت آن با نقطه‌ای که ایستاده‌اید دقت کنید که دائم درجا می‌زنید تا گرم شوید برای هیچ کاری نکردن. تفاوت زیادی وجود دارد نه؟

چگونه می‌توان تولید مسئله برای پیشرفت را داشت؟

در حقیقت من احساس کاملا مثبتی به تولید مسئله ندارم و فکر می‌کنم اغلب درگیری انسان‌ها از همین تولید مسائل جدید و عدم توانایی انسان درعملکرد به عنوان یک کل منسجم، تلنبارشدگی مسائل رو به همراه داشته اما به هر جهت همین بزرگ شدن جسم و سن اضافه کردن انسان نشان می‌دهد که تولید مسئله یک ضرورت اجباریست که باعث جنبش و آغاز سیاحت انسان در جهان اطراف و درونش می‌شود.

برای اینکه بتوانیم یک تولید کننده مسئله درجه یک باشیم، نیاز داریم که این شیشه نشکن دورمان را بشکنیم یا مثل شیشه‌های ماشین دکمه‌ای، بیل‌بیلکی، چیزی را بزنیم پایین و از این وحشت ضد گلوله مواجهه با جهان دیگر، خودمان را بیرون بکشیم.

ارتباط با جهان بیرون است که به ما مسئله‌زایی را می‌آموزد. داستان بودا را یادتان هست؟ وقتی از آن دنیای مینیاتوریش بیرون آمد، فهمید؛ اکّهی اوضاع خیلی خرابتر از آنست که فکر می‌کرد. فرآیند تولید و حل مسئله در او شروع به جان گرفتن و ریشه دواندن کرد و پوسته آن دانه خام آفتاب و باران ندیده در نهایت با صاعقه‌ای که بر سر زندگیش فرود آمد شکست و حالا او با دنیای اطراف مواجه شد.

اگر موضوع مسئله برای ما شکل نمی‌گیرد به این دلیل است که ما در زندگی ذهنی و مسائل ذهنی خود غوطه‌وریم و مسائل ذهنی ما تا هنگامی که به سنگ محک دیگران آغشته نشود، به پاسخ‌هایی بدوی و دور از عقلانیت زمان خویش می‌رسد. این موضوع می‌تواند گاهی آموزنده باشد. اما فقط گاهی.

ارتباط شما با چایی که امروز نوشیدید چطور بود؟ چه احساس و اندیشه‌ای نسبت به چای دارید؟ چه فکر خلاقانه‌ای سراغ‌تان آمد؟ اگر از نوشیدن چای دل درد گرفتید، چه تجربه‌ای از این درد عایدتان شد؟

ببینید ما اگر همان چایی را نمی‌بینیم یعنی با دنیای بیرون هیچ ارتباطی نداریم و در زندان وجود خود اسیریم و از پشت میله‌ها برای آزادی خود فریاد می‌کشیم اما دو دستی میله‌ها را چسبیده‌ایم. نمی‌شود این جمع اضداد را توجیهی کرد.

اگر امروز کولر خراب نشود ما هیچوقت یاد نمی‌گریم که تسمه هم می‌تواند بپوسد و بمیرد. اگر با مادرمان بحث‌مان نشود نمی‌توانیم بپذیریم که تفاوت‌ها گاهی آنقدر شدید است که افراد را به جنگ و آسیب به یکدیگر می‌کشاند و اگر می‌خواهیم از این مسئله نجات پیدا کنیم لازم است به درون دریای ذهن و عواطف و اندیشه دیگران شیرجه‌ای عمیق بزنیم و آن را بررسی کنیم و آنقدر این سو و آن سویش را نگاه کنیم تا هر آنچه از دست‌مان در رفته را پیدا کنیم.

چند نکته درباره مسئله‌زایی برای حرکت:

دنبال مسائل پیچیده نباشید. انتگرال شاید نتواند به صورت مستقیم با پیاز سوخته نهارتان در ارتباط باشد اما همان پیاز سوخته نشان می‌دهد که گاه توجه ما چنان می‌تواند معطوف شود که از جنبه‌های دیگر غافل بمانیم.

از مسئله نترسیم اما زیاد سوال بپرسیم برای توسعه اندیشه. لازم نیست با مسائل سر جنگ داشته باشیم اما نیازی هم نیست از آنها بگریزیم. در واقع مسائل حتی اگر در جهان بیرون باشند در ذهن ما جان گرفته و همیشه تعقیب‌مان می‌کنند با فرار کردن از آنها شاید فاصله یافته باشیم اما از ذهنمان چطور؟ می‌توانیم از ذهنمان فرار کنیم؟

مسئله را از یک مفهوم ذهنی آغاز کنیم و حتما برایش مفاهیم عینی بسازیم یا پیدا کنیم، تا باز هم با جهان بیرون در ارتباط باشیم و در دنیای ذهن خودمان اسیر نشویم.

اگر امروز مسئله‌ای جدید داشتیم، درب توسعه به روی ما باز شده. این با ماست که با حرف‌های تکراری از آن فاصله بگیریم یا با قضاوت‌های باسمه‌ای در را محکم بکوبیم و برای پنهان کردن عواطف منفی‌مان لبخندی هیستریک هم بزنیم یا دنبال اندیشه و مسیرهای نو باشیم و از ورود به این درب نترسیم و بدانیم حتی اگر وارد پیچیده‌ترین ماز هم شویم، سازنده آن راه دررویی قرار داده و خودش هم از آنجا خارج شده است. ما هم می‌توانیم پیدایش کنیم.

یک تمرین نوشتن برای توسعه مسئله‌زایی:

کار ذهنی خوب است اما اگر از ذهن به واقعیت تسری پیدا نکند زیاد به درد نمی‌خورد. مهم‌ترین نماد تسری ذهن به واقعیت نوشتن است.

لیست مسائل امروز را که برای‌تان تولید شد، بنویسید. هر روز این پروسه را تکرار کنید. دقت کنید که این فرآیند یک شرط دارد. مسئله روز قبل را تکرار نکنید.

فرایند چگونه پیش رفت؟ کاغذها پر شدند یا سفید ماندند چون مسئله‌ای نیافتید یا مسئله‌تان هر روز همان قبلی است؟

2 پاسخ

  1. سپاس خانم علیزاده! از خواندن مطلب خوبتون استفاده کردم، بخصوص از چند پاراگراف نزدیک به پایان متن شما « کار ذهنی خوب است اما اگر از ذهن به واقعیت تسری پیدا نکند زیاد به درد نمی‌خورد. مهم‌ترین نماد تسری ذهن به واقعیت نوشتن است»🙏🌷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *