“سلام، من شنبلیزاده هستم مدرس آبیاری گیاهان دریایی”
معمولا یک عکس سه در چهار یا تمام صفحه هم تنگ این فرم فراگیر معرفی چسبیده. سرم را میاندازم پایین و بخش وبلاگ را میجویم. از شیرِ سگ تا مرغِ آدمیزاد میپاشد در سر و صورتم. اختلال دوقطبی، ترشی لیته، چهارشنبه سوری و آن وسطها یک پست سیاسی هم دیده شد.
عجب بازار شامی. سایت سالی یکبار به روز شده. پر واضح است طرف اوایل شوق داشته و هر روز فرستهای پراشیده و تراشیده در ملک شخصیاش. اما تعهد و ازدواج نویسنده و سایت بعد از مدتی شور و حرارت را خوابانده و حالا هیچکدام کاری به کار هم ندارند و جداجدا شب میگذرانند.
بالاخرگی سایت را نمیفهمم. سرانجام در یک سفر بیبازگشت به مقصد مریخ ترکش میکنم و پشت سرم را هم نگاه نمیکنم.
جستم و افتادم در سایت بغلی. هم اهل نوشتن است و هم اهل دل و هم تخصصی بیربط دارد و هم آفت جان است و هم نامهربان است و هم قدر سایتش نداند، نداند، نداند. فهرست سایت دو خط است. فهرست نیست، طاقچه افتخارات است.
آش شلم شوربایی از خاطرات و تجربیات را چپانده در قسمت وبلاگ و آن را به شغل فعلیاش چسبانده. انصافا خوب عمل کرده. اما یک چیز تا اطلاع ثانوی نامشخص است. این سایت با چه کسی کار دارد؟
منِ مخاطب دارم دفترچه خاطرات میخوانم یا برای یافتن پرسش و پاسخی، خدماتی، چیزی باید خودم را آماده کنم؟ از خواندن عواطف و خاطرات صاحب سایت مشعوف شدم اما که چه؟ قرار است این خاطرات در قالب کتاب چاپ شود؟ شاید من زنگ را اشتباه زدهام.
دویدم و دویدم به سایتی دیگر رسیدم. تحلیلگر و استراتژیست بود. چشمم را گرفت. گفتم بپیچد سایتش را ببرم خانهمان. طرح سایت ساده بود. مثل پیراهن استیوجابز. اما محتوای سایت جگر آدم را صفا میداد.
کاربلد بود و تکلیف روشن. چراغ سایتش را محتوایش بود که روشن نگه میداشت. بخش وبلاگش غولی بود برای خودش. موضوعاتی که رنج خودش و انسانهای دیگر از جمله من بود را با نگاهی تجربهمحور و تحلیلی و طرح پرسشهایی دقیق رفع و رجوع کرده بود. محصولی در کار نبود. هر آنچه بود تدارک وبینار بود و مشاوره.
خب که چه؟ من فضول سایت مردم هستم؟
بلانسبت من، سایت خود شماست. صلاح سایت خویش، نویسندگان دانند و بس. اما ساختار سایت دو دسته اول نشان میدهد که این سایت دفترچه خاطراتی شخصی بیش نیست. اما نویسنده قصدش از ایجاد سایت طبق پستها و شعارش ایجاد برند شخصی و پول و پله همزدن بود.
مشکل زبان و هدف رسانه/سایت شخصیشان چه بود؟
یادتان است درباره کسی که حرف شما را نمیفهمید یا برعکس، گودرز را به شقایق ربط میداد چه جملهای به کار میبردند؟
“من میپرسم ساعت چند است و تو ماچم میکنی؟”
مشکل اساسی در این بوسه بیجا هم عدم فهم زبان و هدف پرسنده و پاسخگر بود. اگر باز هم توضیحات سه دسته بالا را بخوانید، دوزاریتان میافتد که من به عنوان مخاطب، زبان سایت دو دسته اول را نفهمیدهام. یک سایت با طراحی زیبا و رنگهای درخشان که ترشی و سیاست کنار هم نشستهاند و با هم یک قل دو قل بازی میکنند از جان مخاطب چه میخواهد؟ اصلا این سایت برای خوانده شدن بنا شده یا برای دل صاحب سایت؟
اینکه برای جلب توجه و سلیقه طیف وسیعی مخاطب ننویسیم و به اصطلاح پسندنویسی نکنیم، درجهای بالا از بلوغ ما را نشان میدهد. اما چیزکی این وسط با چیزهای دیگر نمیخواند. سایتهای دو دسته اول اتفاقا هدفشان خوانده شدن بود.
اگر چنین برنامهای داشتند و مایل به خوانده شدن و کشف توسط عدهای مشخص یا همان جامعه مخاطب مخصوص خودشان بودند، باید بگویم گند زدهاند. چرا من باید خاطرات کتاب گوشهنشینان آلتونا و دررفتگی شانه مجیدآقا را با هم میخواندم؟ این حجم از “همه” در سایتهایشان ترسناک بود. چرا نویسنده از همه چیز نوشته بود و برای همه؟
در ابتدا چنین روندی مشکلی ندارد. از قوز شست پای چپ مادربزرگ هم بنویسید. در ابتدای امر که تکلیف و هدف تولید محتوایتان مشخص نیست. اما یک اصل را فراموش نکنیم. ظرفیت و کارکرد رسانه را.
شاید در صفحه شخصی اینستاگرام روزی متن ادبی بگذاریم و روزی دیگر از دلمه خواهر شوهر و روز دیگر ولاگ سفر. ساختار، زبان و ادبیات اینستاگرام شخصی دقیقا همین بود و هست. ثبت لحظات و روزها.
اگر هدف چنین است شما در هر بستری میتوانید این کار را بکنید. حتی سایت شخصی. اما اگر خدایی نکرده هدف کسب درآمد یا رزومه و نمونه کار است(برای نویسندگانی که میخواهند خدمات نوشتن ارائه دهند)، دستهبندی داشته باشید و قیمهها را نریزید در ماستهای بیچاره.
زمانیکه رسانه در حال تولید محتوا در ابعاد بزرگ و عمومی بوده و شاخصیت میجوید، دیگر این شیوه “همه چیز از همه جا” یک بازگشت به عقب تخریبگر است. با این پراکندگی محتوایی، داری با خودت چه میکنی گرگ وال استریت عزیزم؟
دسته دوم خواستند یک دستی بزنند که دو دستی بگیرند. اما هنوز هم معلوم نیست برای مخاطب مینویسند یا برای خودشان؟ سایت معماری بود. از عواطفش نسبت به تیم طراحی و اجرا نوشته بود. ارادت شما به مهندس میماشگولو چه اهمیتی برای منِ مخاطب دارد؟ من شما را نمیشناسم که مهندس محبوبتان را بشناسم. برای که مینویسید؟ برای چه مینویسید و تولید محتوا میکنید؟
اکثر این افراد برای شناساندن خود و تواناییهایشان قلم میفرسایند. اما اشتباه میفرسایند. تنها کاری که نمیکنند معرفی خودشان است. سایت، یک رسانه بسیار جدی است. شاید بتوانید خاطرات یبوست نوه عمه دخترخالهتان را هم در آن بنویسید اما بستر وب اساسا با این هدف شکل نگرفته.
وب بر پایه داده ارزشمند، جستجومحور، پرسش و پاسخ استوار است. اگر دنبال حرفه، شغل، کسب اعتبار و آبرو هستید و جزو دسته اول یا دوم، مسیر را اشتباه رفتهاید.
دسته سوم درستترین عملکرد را داشتهاند. آنها برای مخاطب مشخص مینویسند اما پسندنویسی نمیکنند. آنها دغدغه و گیرپاژ مخاطب را شناخته و از آن نوشتهاند. همینقدر روشن و واضح.
شاید الان بگویید من تنها هدفم از داشتن سایت، نوشتن است. این هم یعنی تکلیف روشن و واضح. یعنی هدف شما نویسندگی حرفهای و اعتبار و کسب و کار نیست. اصلا اشکالی ندارد.
شما یک تجربهگر نویسندگی هستید و شاید در این روند رشد کنید و روزی کتابی هم چاپ کنید و بازاری بهم بزنید برای خودتان اما باید بدانید که نه مخاطب مشخص دارید نه موضوع مشخص. شما کتابی هستید میان میلیونها کتاب. همین.(مشکلی در این روند نیست. اما کسانی که دنبال پول هستند باید این مسیر را فراموش کنند).
مشکل زبان رسانه شخصی را چگونه حل کنیم؟
هدف. هدف خودتان را از تولید محتوای سایت روشن کنید. هدف زبان چیست؟ ارتباط. اهمیت زبان چیست؟ زبان یعنی؛ تشکیل ذهنیت، روش و پدیداری نتایج.
محتوا، خالی از زبان نیست. اصلا چیزی نمیتواند محتوا باشد در حالیکه زبان و ساختار ندارد. هدف زبانی محتوای شما چیست؟ چه ذهنیتی را میخواهید به مخاطب ارائه دهید؟ با چه روشی هدف خود را بیان میکنید؟ محتوای شما چه نتایجی را رقم خواهد زد؟
زبان و ادبیات رسانه یعنی وضوح و شفافیت همین مولفهها. هدف شما چیست و قرار است چه ذهنیت، روش و نتایجی را بر جای بگذارد؟
چرا سایت با سایر رسانهها متفاوت است؟
سایت، ملک خصوصی در یک جزیره بی رئیسجمهور و بیقانون است. آزادی مطلق. سایت میتواند زمین بازی، شرکت، مدرسه یا جنگل استوایی شما باشد. در بستر وب دست شما کاملا باز است. از طراحی و تنظیمات ویژگیها تا محتوا و ساختار. محتوای سایت(به جز سایت خبری) معمولا همیشه سبز است و هر چه بیشتر بماند، بیشتر جا میافتد.
سایت یعنی برای شناساندن خود نیاز به چالش عکس سیاه و سفید و ریلز یک ثانیهای که هزاران نفر دیگر هم همان را تکرار میکنند ندارید. نیاز شما تولید محتوای استخواندار است.
سایت شخصی معمولا فضایی آرام و به دور از تنش و دود و دم است. کمتر پیش میآید کسی در سایت شخصیاش بنویسد و عدهای گلهوار هجوم آورده و اندامهایشان را حواله نویسنده کنند. بستر حرفهای سایت دقت و تفکر و پرسشگری نویسنده و مخاطب را میطلبد.
حتی در رسانه ارزشمندی مانند یوتیوب تولید محتوا به سبک اینستاگرام رواج یافته اما در بستر وب از این خبرها نیست. افراد زیادی از اینکه مجبور باشند به سبک بازار تولید محتوا کنند و برده سلیقه دیگران باشند میرنجند. اما در بستر وب آنچه شما را موفق میسازد، تولید محتوای قوی برای مخاطب به کمک سئو است.
نکته درخشان سئو ایسنت که چارچوبی صفر و صد نیست. در واقع هیچکس نمیداند سئوی گوگل دقیقا چگونه است؟ تنها با آزمون و خطا قسمتهایی از آن کشف شده که هرگز توسط گوگل تأیید یا انکار نشد. مزیت چنین قابلیتی، فراهمی زمینه خلاقیت و امکان تولید محتوا با سبک شخصی است.
سایت به شما حریم میدهد. برخلاف اینستاگرام و یوتیوب که انگار وسط کوچه نشستهاید و هر ننه قمری میآید و نگاهی به شما انداخته و سری تکان داده، میرود، هر کسی به سراغتان نمیآید الا آن کسی که واقعا با جستجویی سرراست و شفاف شما را پیدا کرده و حالا کلید سوالش در دستان شماست.
در بستر وب کپیکاری معنا ندارد. شاید در رسانههای زیادی یک ساختار مشخص و به اصطلاح محتوای ویروسی افراد را به کپیکاری ضعیف از یکدیگر واداشته اما شما نمیتوانید این خبط را در سایت شخصیتان دچار شوید.
خزندههای گوگل یک کارت قرمز میچپانند در چشمتان و سایت را پرت میکنند در صفحات آخر یا همان قبرستان گوگل. بدتر از آن حتی محتوا را ایندکس نمیکنند و هیچکس از محتوایی که نوشتید خبری نخواهد یافت.
اگر گوگل به ما آزادی میدهد چرا خود را محدود کنیم؟
پیشتر گفتم. گوگل به شما یک زمین خالی میدهد که هر طور دوست دارید بسازیدش. اما گوگل نوکر شما نیست که در زمینتان هم سینما بکارید هم ویلای دوبلکس هم اتوبان و او هم برایتان جواز صادر کند و از فردا ورودی بگیرید و فیلم اکران کنید.
زمین شما بایستی هویت داشته باشد. هویت نمیتواند “همه” باشد. اگر هست، جای شما در نتایج جستجوی گوگل نیست الا به نام سایتتان. به نام عمارتتان.
در واقع، شما برای گوگل مینویسید یا برای انسانها؟
درخت محتوا و لایهبندی، زبان سایت شماست
اگر سایت شما هدف کسب و کار را میپوید و خیلی اصرار دارید هم راجع به معماری بنویسید هم خاطرات شخصی خودتان را، بایستی تفکیکی جدی قائل شوید.
بخش وبلاگ و مقالات سایت را به مقالههای جدی و آموزشی در زمینه معماری اختصاص دهید و بخشی جداگانه را به خاطرات و احساسات شخصی. اما همینجا توقف کنید. این خاطرات شخصی نباید از شام دیشب و افسردگی فلسفی شما باشد. حتی اگر راجع به این موارد است بایستی در نهایت به معماری ختم شود وگرنه سایتی جدا برای این قسمت تدارک ببینید.
3 تمرین برای بهبود زبان و هدف سایت شخصی:
- طراحی سایت صرفا مشتی مستطیل و خطوط مورب کشیدن نیست. همه چیز از نوشتن شروع میشود. قبل از نوشتن در سایت روی کاغذ راجع به سایتتان بنویسید. اگر هدف شما از سایتداری، کسب و کار جدیست، شروع کنید به طراحی ادبیات و زبان سایتتان. آیا ادبیات و زبان فکری شما امکان ارتباط و همزبانی با مخاطب را دارد؟
- شیوه و ساختار زبانی و ادبی شما در قالب مقاله و پست وبلاگ چطور میتواند دغدغه مخاطب و خودتان را پوشش داده و آن را جستجو، کشف و حل کند؟
- درخت محتوایی خود را بنویسید. از چه چیزهایی میخواهید بنویسید و از چه نه؟محتوای شما باید چند بخش باشد؟ عدد ننویسید. با عنوان و توضیح یک پاراگرافی این موضوع را روشن کنید.