نوشتن و نویسندگی یعنی ارتباط واقعیت با ذهن برای حرکت و توسعه. در واقع هدف از نوشتن هم ورود به جهان فکر و حرکت در آنست. یکی از خطاهای شناختی که در روند ارتباط با زبان ذهن رخ میدهد غفلت از سنگ بنا و اساس افکاریست که در ذهن ما ایجاد میشوند. نمونه چنین خطایی را در تفاوت حرفه و شغل و در مقالهای دیگر ذکر کردهام.
بی توجهی به چنین نکتهای مسبب تشکیل اهدافیست که بیش از اهمیت ستون در ساختار و اسکلت ساختمان جنس نما را برجسته میسازد. به طور مثال افراد زیادی وقتی میبینند یک نفر با خوانندگی محبوبیت و شهرت به دست آورده و توانسته بر عدهای علاقهمند یا به اصطلاح قبیلهاش تاثیری جدی بگذارد، ناخودآگاه آرزوی حضور در چنین ساختار و رشد در این زمینه را طلب میکند.
اساس چنین میلی چیست؟
نجات از ناشناختگی، ثبت در زمان و داشتن قدرت. قدرت انتخاب، قدرت تاثیرگذاری و خروج از وضعیت بقا در میان توده. زبان ذهن در واقع بر این فرآیند استوار است. حالا اینکه ظاهر آن را در نهایت به چه شکلی ارائه میکنیم(خوانندگی، نویسندگی، ریاست، تدریس و…) وابسته به برساخت عینی آنست.
آیا این برساخت عینی شکل واقعی و لباس حقیقی آن چیزیست که در ذهن ماست؟ نه لزوما. اما انسان گریزی از درگیری عینیت و زبان ذهن ندارد.
شاید عینیت زبانی که بالاتر مثال زدم در یک سیاره سرد و تاریک در قالب خوانندگی نگنجد. در زمین هم همین است. عینیت بسیار گسترده است اما ذهنیت معطوف ما در نهایت به یک شکل چسبندگی پیدا میکند و در طلب آن عینیت برای خودش برمیآید.
رابطه علاقه به نویسندگی و ذهن چیست؟
زبان، تسری و حرکت و رشد یا در مجموع ذهن، سنگ بنای نوشتن است. انسان زنده در هیچ یک از مراحل زندگی از این سه عنصر فارغ نیست.
این سه عنصر چه در فردیت چه در قبیلگی و اجتماع وجود دارد و زندگی و زیستن انسان را شکل میدهد. الفبای متفاوت و ساختار نوشتاری متفاوت نشان میدهد حتی اگر انسان توانایی نوشتن و خواندن یک زبان را نداشته باشد باز هم از زبان جدا نیست. چه بسا افراد بسیاری که به اصطلاح سواد ندارند اما حرف میزنند. حتی اگر گنگ و ناشنوا باشند. ذهن برای تبدیل انتزاعیت خود به عینیت ابزارهای مختلفی را میسازد. چه نوشتار باشد چه اشاره.
افراد زیادی نوشتن و نویسندگی را دوست دارند و آن را میپویند اما سه عنصر اساسی سازنده این میل(زبان، تسری و حرکت و رشد) به علاقهمندی به چاپ کتاب مبدل میشود. اما در واقع تمامی این افراد دغدغه تبدیل ذهن به عین و توسعه را دارند ولی ذهن سنتی کتابنویسی و چاپ کردنش را نماد این ذهنیت میداند.
خود کتابها چنین موضوعی را نشان میدهند. حتی مرسو اگزیستانسیالیست بیگانه هم که شخصیتی خیالی بیش نیست، نمادی از ذهنیت عینیت یافته آلبر کامو و میلش به زندگی و رهایی از خوب و بد را نشان میدهد. حتی این کاراکتر هم میخواهد توسعه بیاید و حرکت کند و نمیرد.
چرا هیچ ارتباطی از کلمات خالی نیست؟ چرا هیچ آموزشی بدون کلمه معنا ندارد؟ چرا هیچ تحلیلی نیست که کلمه در آن نباشد؟ کلمات واسطه درون و برون هستن. نوشتن افساریست که بر دهان این کلمات گریزان میزنیم و حرکتش را کمی کند میکنیم تا بتوانیم زبان این ذهن را بهتر بفهمیم و آن را درک کنیم.
افرادی که دغدغه توسعه دارند هر چقدر هم در حرف زدن بینظیر باشند در نهایت خود را محتاج نوشتن میبینند. نوشتن همان عکسی است که با دوربین عکاسی از لحظاتمان ثبت میکنیم تا جایی بیرون از ذهنمان باقی بماند.
اصلا اینکه اکثر نویسندگان کنج اتاق نشستن را دوست دارند به معنای ارتباط گریزی و ترس از انسانها نیست. هنگامیکه در تلاش برای برقراری ارتباط با ذهن و فهم زبان ذهن خود و دیگری هستیم با احتمال بالایی تنها کاری که مغزمان میتواند انجام دهد نشستن و سکوت است. این نشستن معمولا گوشه اتاق یا نقطهایست که افراد دیگر از آنجا حرکت کرده و به عینیتی دیگر مشغولند.
یادم است دوران دوانشجویی، شبهای امتحان که میرسید، سالن تلویزیون و کتابخانه پر بود از بچههایی که ساعتها یکجا نشسته بودند و به کاغذ و کتاب روبهرویشان خیره شده بودند و در تلاش برای برقراری ارتباط با زبان و ذهن کتاب و ذهن خودشان در فهم و تحلیل و به خاطر سپردگیش تقلا میکردند. مطالعه همین است. نوشتن هم. پای گوشی هم که هستیم به همین شکلیم. هنگامیکه موضوع مقابلت انسانی دیگر نیست(منهای خودت) بیشتر یک گوشه مینشینی تا این رابطه متکلم وحده را هضم کنی.
از آنجایی که نگاه محترمانه به انسانها برای من اصل است، جامعه آماری را گسترده میکنم و میگویم بیش از شصت درصد افراد به نوشتن و نویسندگی علاقه دارند زیرا دغدغه اساسی آنها شناخت و رشد و حرکت است و چه ابزار و عینیتی بهتر از نوشتن و کلمات را تصویراندن؟
توصیهای برای دوستداران نویسندگی:
اگر علاقهمند نوشتن هستید و آرزوی نویسندگی را دارید تا کتاب چاپ کنید و شناسی شوید برای خودتان، باید بگویم صبر کنید. ما در سیصد سال پیش که تنها شکل ظاهری نویسندگی کتاب چاپی بود نیستیم، کمی به روز باشید و از ابزارهای جدید نوشتن یعنی نویسندگی آنلاین غافل نشوید.
خاطرم هست مصاحبهای از یک نویسنده را خواندم که معتقد بود نویسندگی یعنی جنون و دیوانگی(موافق نیستم) و در میان حرفهایش متوجه شدم از اینکه کتاب نوشته و چاپ کرده اما ناشناخته مانده و از آن طرف یک جوان هجده ساله میتواند با یک توییت شهرتی بر هم زند و سایر نوشتههایش خوانده شود، اندکی آزرده خاطر شده(یا شاید حسودیش شده بود بنده خدا). امیدوارم همین خاطره برایمان کافی باشد تا نویسندگی و نوشتن را به چاپ فیزیکی کتاب و در مجموع کتابنویسی ختم نکنیم. این ذهنیت یعنی ما در زمان گذشته زندگی میکنیم و هنوز نمیدانیم این ساختار خیلی وقت پیش ور افتاده.
نوشتن و نویسندگی را ابزار یادگیری زبان ذهن و توسعه فردی قرار دهیم مسیر روشنتر است تا چنین دغدغهای: “من میخواهم داستان بنویسم، ایده دارم اما بلد نیستم متن را گسترش دهم.” علت چیست؟ شما دانش نوشتن را ندارید و نداشتن دانش نوشتن یعنی شما زبان ذهن خود و دیگران را نمیتوانید به دست و کاغذ منتقل کنید. اشکال کار جای دیگری هست. نوشتن را به هدف دوستی با ذهن خود و جهان دیگر تبدیل کنیم. وقتی زبان را بهتر بفهمیم، نوشتن در قالبهای دیگر هم ممکنتر خواهد شد. برای آشنایی بیشتر با اولین قدم نوشتن این لینک را مطالعه کنید.