ممکنه شما نویسنده باشید و دغدغه نویسندگی داشته باشید یا فقط یک انسان هستید مثل همه!
در هر صورت همه به نوشتن نیاز دارند.
مدارس و تعلیم و تربیت هم با درک این اصل شکل گرفتند.
اما زمانهای زیادی هست که ما نمیتونیم داستان بنویسیم یا موضوعی رو به عنوان واحد انسانی دقیق بیان کنیم.
مسئله ما در این وضعیت این هست که اصلا چه جمله ای باید بنویسم؟
چطور باید یک موضوع، یک ایده، یک احساس و اندیشه رو به کلمات و لغات تبدیل کنم؟
و این سوال تبدیل میشه به جملهی:
چی بنویسم؟
یا
چی بگم؟
پاسخ مشخصه! باید جمله بنویسیم! باید جمله بسازیم!
به کمک همین جمله سازی و نوشتن هست که خصوصیات و ویژگی های دقیق موضوعات رو پیدا میکنیم.
تفکر به کمک جمله سازی، رشد و توسعه پیدا میکنه یا قابل نقد و سنجش میشه.
دیروز شاهین کلانتری در کانال تلگرامیشون تمرینی گذاشته بودند ارزشمند.
فعل هایی رو ارائه داده بودند و از همراهان کانال خواستند که جمله هایی برای فعلهای مذکور بسازیم.
تمرین بسیار درست و هدفمند بود.
چرا؟
فرض کنید شما قصد دارید داستانی بنویسید یا موضوعی رو بیان و ارائه کنید.
احتمالا هم به صورت کلی سر و ته آن را میدانید اما نمیدونید ما بین این شروع و پایان رو چطور باید بیان کنید؟
قسمت میانی این سر و ته بسیار گنگ و مبهم به نظر میاد.
اصلا چطور باید بیان کرد این دو فاصله رو؟
چگونه وضعیت یا موضوعی را به جمله تبدیل کنیم؟
اگر حال روحی بدی دارید سر و ته وضعیت شما چنین چیزی هست:
سر: من
ته: بد حال
آدمیزاد فراوان ناتوانی بیان رو در زندگیش تجربه میکنه.
کشف بین این دو همون کشف تناقض هست.
فاصله بین شروع و پایان.
این تمرین به شما کمک میکنه همون ما بین رو که جمله سازی، برای “بیان” هست رو داشته باشید.
اینجا این تمرین رو در حالتی ارتقا یافته و هدفمند ارائه میکنم.
موضوع یا ایده داستانی را در نظر بگیرید که بدجوری دلتان میخواهد آن را بیان کنید اما به هر دلیلی نمیتونید.
صد فعل به صورت رندوم انتخاب کنید و با توجه به موضوعی که مورد نظرتون هست، برای فعل جمله بسازید متناسب با اون موضوع یا داستان.
در رابطه با چندم شخصیت بودن فعل و زمانش هم سخت نگیرید. صرفا تلاش کنید صد فعل را به روایتی از آنچه مد نظرتان است تبدیل کنید.
احتمالا داشتن فعل ها شبیه شاه کلیدی هست که قفل رو برعکس باز میکنه! شاید ما اون ور در ایستادیم که بیرون ماجراست.
شاید چیزی شبیه به مهندسی معکوس به نظر برسه.
اما بهتر هست از مدل ذهنی بهتری در توصیف این تمرین استفاده کنیم.
فرض کنید مواد اولیه پخت و پز به شما داده شده تا هر چیزی که دوست دارید رو باهاش بپزید.
این ساده ترین مدلی هست که میشه برای این تمرین به کار بست.
تبدیل این مواد به غذا احتمالا کمی ما رو گیج میکنه. شاید مجبور بشیم جستجو کنیم چون نمیدونیم چه غذایی با چه موادی بهتر پخته میشه؟
اما با کمی تلاش و تکاپو به یک نتیجه ای میرسیم.
این همون کار کرد تعریف و کاهش فاصله با داشتن سر و ته چیزی هست.
سر: مواد غذایی
ته: غذا
ما بین: پیدا کردن دستور پخت و طی مراحل آشپزی
شاید فعل ها داخل خانه داستانی و موضوعی ما ایستاده اند و منتظرند تا ما وارد بشیم و بیشتر باهاشون معاشرت کنیم.
در واقع هدف از یادگیری زبان در دنیای انسانها، جمله سازی، بیان و ایجاد ارتباط است.
نویسندگی از نیازها با 100 فعل!
اگر دوره های زبان انگلیسی رو گذرانده باشید میدونید که شاه کلید یادگیری زبان، توانایی تبدیل لغات به جمله هست.
حتی اگر شما نتونید یک عبارت یا ضرب المثل رو در سطوح پایین به کار ببرید همین که بتونید لغاتی مرتبط رو به جمله تبدیل کنید، کیفیت ارتباطی بهتری رو تجربه میکنید.
اگر افسردگی دارید،
اگر در حال نگارش داستان هستید،
اگر در مخمصه گیر افتادید،
اگر یک ایده عجیب و غریب دارید؛
با صد فعل تصادفی و تکنیک سه مرحله ای که بالاتر بهش اشاره کردم، آنچه در ذهنتون هست رو بنویسید.
اگر چندین روز هم به طول انجامید هیچ اشکالی نداره.
بنا را بر یک تا سه روز قرار دهید و سعی کنید در این سه روز صد فعل را در قالب و موضوع مورد نظر به کار ببندید.
هدف از این تمرین، نوشتن هدفمند با کمک انتهای قضیه و روان سازی فکری و قلمی شماست.
حداقل 30 جمله را که به کمک افعال تصادفی و با موضوعی خاص نوشته اید اینجا با من و دوستان به اشتراک بگذارید.