احتمالا مگس تسه تسه من رو نیش زده! خیلی خسته و خواب آلود هستم. دائم هم میپرسم چرا انقدر خوابم میاد؟ اما کاملا دلیلش رو میدونم. وقتی قرار هست تصمیمی بگیرم که در انجامش شک دارم یا هنوز قانع نشدم برای انجام دادنش، خوابم میاد!
به نوعی از فشار تصمیم و زمان به خواب میگریزم.
البته برای خیلی ها خواب جدا شدن از این دنیا و لحظات و ساعاتی ندیدن ریخت نحس آن است. برای من اما نه. از کودکی خواب میدیدم و خیلی هم شفاف و واضح و روشن. خیلی هم عجیب و خیلی هم خلاقانه و همیشه به اطرافیان گفتم توانایی شگفت انگیز خلاقیت مغز رو میشه در خوابها دید. اینکه هر آنچه در خوآگاه و ناخودآگاه ماست به نمادی ترین یا صریح ترین حالت ممکن در خواب ظاهر میشه.
رابطه خواب و ذهنیت عاطفی و نوشتن!
ذهنیت عاطفی هم عملکردی از جنس خیال و خواب داره. به شما دید و رویا، ترس و نفرت و تمامی احساسات و اتمسفرهای ذهنی و روحی رو وارد میکنه. هر نکته و وجهی از ذهنیت عاطفی نعمتی برای پرسش و دقت و ارتباط و فهم و درک آنست.
گاهی به خودم و افرادی که این ذهنیت عاطفی اون ها رو به احساساتی از جنس ناامیدی میرسونه نگاه میکنم و مرور میکنم، هر احساس و عاطفه ای یعنی فرصتی برای رشد و بررسی و پیشرفت و گسترش مرزهای انسانی تا رهایی و رستگاری.
برای دوستانی چند خوابهام رو تعریف کردم و همه میگفتند: “چرا انقدر روند منطقی داره و مثل فیلمنامه میمونه خوابهات؟”
خودم هم به این موضوع فکر میکردم. مگه به صورت عمومی خوابها بیشتر جسته گریخته جاتی نیستند که الان در خوابت یک موز میبینی روتو برمیگردونی وسط مجلس عروسیت هستی و امتحانت دیر شده؟
من هم از این خوابها زیاد میبینم اما آنچه برای من بیشتر رخ میده خوابهایی با روند منطقی و کنشی شدید و حتی دارای پایان و تیتراژ هم هست! خیلی بهش فکر کردم که چرا اینطوری خواب میبینم. جوابش رو همین الان یافتم.چون از سنین بسیار پایین در ذهنم بسیار داستان سازی میکردم که یک پلات کامل و درست و درمون داشت و هی این پلات رو گسترش میدادم.
هنوز هم همین عادت رو دارم. هر شب قبل خواب حداقل یک ساعت در ذهنم در حال ساختن داستان از خودم، دیگران و حتی شخصیتها و موقعیتهای بعید هست که خیلی هم سریع با حفره های داستانی مواجه میشم و ترمیمشون میکنم. این عادت مثل عادت نوشتن هست.
به واحد خیالپردازی و رویابافی ذهنم نظم داده و پرورش یافته و به عبارتی تربیت شده. دور از ذهن نیست که خوابها که با جهان خیال بی ارتباط نیستند هم نظم پیدا کنند و هر شب که چشم بر هم میگذارم از انبار ذهن موضوعی بکشند بیرون برای خواب دیدن اما فیلمنامه برایش نداشته باشند.
جهان خیالم تا الان کاملا پرو مکس شده و پیشرفت جدی کرده.
من مدتهاست که خوابهام رو یادداشت میکنم. خصوصا زمانهایی که استرس دارم بسیار زیاد خواب میبینم و خیلی هم دقیق یادم میمونه. چه زمانی فراموش میکنم؟
کافیه بعد از بیدار شدن و قبل از نوشتن گوشی دست بگیرم. دیگه هرگز خواب رو یادم نمیاد. کلی خواب رو همینطروی از دست دادم. برای ما خوابها شگفت انگیز هستند. اما موضوع اینه انقدر صحنه ها و المانهایی که در خواب میبینم برای من نوآورانه هستند که اصلا نمیدونم چطور باید توصیفشون کنم؟
بسیار تشبیه در توصیفشون به کار میبرم اما هیچکدوم باز هم خیلی از این فضاها و المانها رو توصیف نمیکنند و این بدجوری اعصاب من رو بهم میریزه. میدونید دیگه در خواب چقدر چیزها اگزجره هستند و تعریف کردنشون چیزی شبیه به این حالت هست:
یه مرغی که اختاپوس ستاره ای مدارهای دزد عصر مادر پلههای بادمجان شیشه ای تاریک حریر!
در خوابها واقعا بعضی چیزها همینقدر ترکیبی و نو و بدیع هستند که به هر چی تشبیهشون میکنی نیستند اما راهی جز استفاده از همین واژه ها نداری. این جور لحظات به شدت کمبود واژه ها و کلمات رو برای بیان جهانهای ورای عین حس میکنم. گمان من این هست که یکی از ضعفهای ما در فهم و ادارکات جهانهای غیر عینی میتونه به همین واژه ها برگرده.
اینکه برای بیان یک چیز جدا از جهان بیداری و در محدوه خودمان لغتی در دسترس نداریم!
البته به شدت از محیط خوابهام متنفرم. احتمالا برای شما هم همینطوری هست. محیط خوابها از لحاظ نور و معماری و اتمسفر طوری هست که احساس ناخوشایندی میده. با تمام وضوح یک گنگی در ورای اون هست که واقعا آزار دهنده هست.
برای من متاسفانه تاثیر محیط خواب خیلی قدرتمند هست. یعنی آنچه در خواب تجربه کردم بیشتر از واقعیت تجربه شده در ذهنم میمونه. همین موضوع باعث شده من از فضاها و محله ها و محیطهای بیشماری متنفر بشم. چون وقتی در اون فضا قرار میگیرم در واقع انگار رفتم تو فضای خوابم!
برای حل این مشکل یک راه حل خلاقانه بعد از سی سال زندگی ساختم که در این یادداشت مجالی برای صحبت از اون نیست.
حتی دلیلی نمیبینم محتوای خوابهام رو در این پست به اشتراک بگذارم. هدف از این پست دقت به بیسوادی کلمه ای همه ماست که باعث میشه نتونیم چیزی بیشتر از نوک بینی یا ذهن بیداری خودمون رو ببینیم. این ناخوشاینده. این همون عدم توانایی دستیابی به انبساط و گسترش جهان فکری و ادراکی هست.
چگونه زبان عواطف را به کمک خواب بفهمیم؟
این روزها خیلی به این فکر میکنم که آیا باید یک لغتنامه برای خوابهام اختراع کنم؟ آیا باز هم آن لغات و آن زبان توانایی بیان و ارتباط با جهان اطرافم را خواهد داشت؟
فکر میکنم یکی از بهترین تمرینهایی که میتواند به ذهن ما برای افزایش برون ریزی و نظم ذهنی و ارتباط با ذهنیت عاطفی کمک کند اینست که تلاش کنیم عجیبترین خوابهایمان را هر طور میتوانیم لباس واژه بپوشانیم و بیانشان کنیم.
خوابها بسیار با جهان عواطف و درونیات عمیق ما در ارتباط هستند و توان فهم آن ها و نمادهایشان میتواند کمک کند تا بتوانیم با تمام ترسها، نفرتها، حسد و غرور و طمع خود ارتباط برقرار کنیم و زبانشان را درک کنیم.
خوابها مثل نوزاد هستند. از وجود ما ساخته شده اند و زبانشان برای بیان الکن است اما با ایما و اشاره و ادا و اصول تلاش میکنند تا با حرف بزنند و اغلب هم احساساتی از سر نیاز را بیان میکنند تا احساس بی نیازی را.
اصلا نوزاد و کودک یعنی نیاز خالص. تصور غنا برای کودک بسیار دور از عقل است. ما به عنوان به وجود آورنده این نوزاد لازم است نیازش را درک کنیم. البته کنترل کردن معنایی ندارد در این زمینه. بگذارید کنترل را به معنای بند آوردن یا دور ساختن در اینجا معنی کنم. شما نیاز این کودک رو هم گاهی نمیتونید پاسخ بدید ولی بغلش میکنید، قربون صدقه اش میرید و به گریه هاش گوش میکنید.
تمرین نوشتن خواب برای ارتباط با عواطف:
ارتباط برقرار کردن با ذهنیت عاطفی و خوابها هم از این جنس هست. زبان کج و کوله ای دارند احتمالا و ما در یک خطای شناختی به ساده ترین تعبیرها و پاسخها برای رفعشون دست میندازیم.
به ناامیدی هاتون نگاه کنید. آیا این شمایید که این ذهنیت عاطفی رو در آغوش میگیرید و به حرفهاش گوش میسپارید و در برگیرنده اش میشید، یا این ذهنیت هست که شما رو در خودش فرو میبره؟
برای شروع ارتباط با ذهنیت عاطفی خود تلاش کنید برخی خوابهایتان را به خاطر بیاورید یا به خاطر بسپارید. سپس آنها را با تمام عناصر عجیبش تا جایی که میتوانید توصیف و تشبیه کنید و بنویسید. خوابتان را نخوانید و حداقل یک ماه آن را فراموش کنید. بعد از یک ماه آن را بخوانید. چه احساسی از خوابی که دیده اید در شما ایجاد میشود؟ به نظرتان چه المانها و نمادها و موقعیت و نور و معماری در خوابتان این احساس را به شما منتقل کرده است؟ فکر میکنید این نماد به کدام قسمت از زندگی واقعی شما اشاره دارد؟
برای درک بهتر رابطه نوشتن و گیرپاژ ذهنی این لینک را بخوانید.