نویسنده و غیرنویسنده ندارد! نوع انسان برای زیستن در جهان به ابزارهای اساسی نیاز دارد که تعدادشان از انگشتان دست بیشتر نمیشود. اما آیا ابزار نویسندگان با انسانها تفاوت دارد؟
صبر کنید. پیاده شوید با هم بدویم. در مقالات بعدی لازم است توضیح دهم که نویسنده اصلا کیست؟ اهمیت تعریفش از آن رو است که به خودم و مخاطبان سایت وضوح و تصویری دقیق ارائه میدهد. به هر روی در این پست میرویم در بازار جهیزیه نویسنده تا ببینیم آیا به سرخ کن کلمات نیاز داریم یا پوست کن کلمات یا اصلا کلم میخواهیم یا جمعی از کلمها را یعنی کلمات را؟
کلم دان! کلمه کم میدانی؟ پس هیچ نمیدانی!
حالا عدهای به قلمدان نیاز دارند اما هر انسانی که میخواهد بنویسید به کلمه نیاز دارد. بدیهیاتی بیش نیست این گزاره. به جرئت ذکر میکنم که یکی از مشکلات عدیده ارتباطی امروزی خصوصا در جامعه ما کمبود دانش لغوی است. به نسلهای جوانتر نگاه کنید. من موضوع استفاده بیشتر از کلمات انگلیسی را نمیگویم. اصلا این موضوع ربطی به فهوای کلام من ندارد.
نسلهای جوانتر با نسبت بیشتری ادبیاتشان در حد کلمات رایج یا شکسته و عبارات و فحشها محدود شده در این حالت آنچه رخ میدهد خطای بزرگ شناختی توان شناختی و سوادی است.
کسی که کلماتش محدود است یعنی با درون و زبان خود هم نمیتواند ارتباط برقرار کند چه برسد به جهان بیرون از خویشتن و حاصل آن چیزی نیست جز خشم و عصبانیت و احساس سرخوردگی و ناامیدی. بگذارید رک باشم. اگر توان زبانی و لغوی و کلامی شما بالا نباشد اصلا مهم نیست چقدر با جهان اطراف مشابهت یا تفاوت دارید، آن کاری که انجام میدهید ارتباط نیست، گیر افتادگی در شابلون است.
این موضوع را مختص ایران نمیبینم. در کانالهای یوتیوبی در رابطه با موضوعاتی که در سطح بینالمللی به عنوان هنجار یا ناهنجار شناخته میشوند، نظرات را گاهی میخوانم. متعجم چرا جملات تکراری بسیار است و اندیشهای بر آن افزوده نگشته؟
کلمات امضای انسان هستند. بدون امضا بیسوادی هستیم که جز اینکه انگشتش را در استامپ بزند و نقش آن را کپی کند، هیچ بلد نیست.
سوتفاهم نشه من انسانهای بیسوادی رو دیدهام و شناختم که شاید توان نوشتن و خواندن نداشتند اما بسیار لغات و ادبیات و کلام میدانستند و توان ارتباطیشان بسیار بالا بود.
نشانه توان ارتباطی چیست؟ میتوانید در مقابل هر سوال و جوابی همچنان با منطقی قدرتمند و به دور از شخصی سازی گفتگو کنید.
اگر میخواهید شابلونی نباشید که میلیونها نسخه بیخود و کج و کوله از آن در دنیا وجود دارد و همه جا پیدا میشود، دانش لغوی خود را بسیار گسترش دهید و از آن برای ایجاد ارتباط با گروههای مختلف فکری و انسانی استفاده کنید. طوطی سخن بودن دو معنا دارد: کسی که مثل طوطی تکرار میکند و کسی که همانند طوطی خوش سخن و دلآراست(راجع به اینکه تکرار کجا کاربرد دارد هم صحبت خواهم کرد در آینده). گستردگی لغوی میتواند باعث آنچه شود که من آن را رشد مینامم.
روش داری یا بیروشی؟
فکر کردید ابزار بعدی کاغذ و جنس آن یا معرفی ماشین تایپ است؟ اگر کاغذ و ماشین دارید اما روش اندیشیدن و گفتار و کردار ندارید، آن ابزار را هم پرت کنید بیرون… نه نه! صبر کنید!
اگر روش اندیشه دارید بسیار عالی اگر ندارید، آنچه پس از کلمهدانی برای نویسنده از نان شب واجبتر است داشتن روش است. روشتان برای اندیشیدن را با کمال صداقت بیان کنید و به دیگران نشان دهید. روش اندیشه شما بایستی انقدر پخته شده باشد که بتوانید آن را یک صفحه یا حتی چند جمله تمام و کمال و روشن بیان کنید و به اشتراک بگذارید. گمان میکنید آسان است؟
اگر بخواهید روش دیگران را تکرار کنید بله، همین الان سرچ کنید ببینید دهان پر کنترین روش اندیشه چیست بگویید روشتان اینست اما اگر کسی از راه رسید و سرتاپای اندیشهتان را رنگارنگ ساخت، آنچه که هیچ حقی بر آن ندارید، حمله و توپیدن به دیگریست. من راجع به مسئولیت مخاطب هنوز صحبت نکردم من راجع به مسئولیت نویسنده صحبت میکنم.
روش شما چیزی ورای زمین نیست احتمالا. اما روش شما برخاسته از دانش لغوی شماست که شیوه اندیشیدن شما را رقم میزند. اگر نوآوری و خلاقیت ندارد، بگذاریدش در جیبتان! شما شاید دارید مفهومی تکراری را به عنوان روشتان بیان میکنید اما، لغات به کار برده وقتی تغییر کنند، حتی اگر مترادف باشند معنایی دیگر دارند و این یعنی گسترش. این یعنی شما حرف دهانتان را میفهمید که روشتان حتی با وجود شباهت ابعادی نو و جدید برای مخاطب دارد.
شاید بگویید من هیچ روش اندیشهای ندارم. پس آن را به دست آورید. بگذارید خیالتان را راحت کنم. روش اندیشه در نظر من کمتر از ده سال در ذهن ساخته نمیشود. یعنی اگر ده سال شبانه روز روی روش اندیشهتان کار کردهاید و سبک و سنگین کردهاید میشود گفت حرفی دارید اگر نه هنوز در مسیر هستید و اگر برعکس فکر میکنید به راحتی و سریع به این مهم رسیدهاید از همانهایی هستید که فقط حرف میزنند و هیچ مسئولیتی در قبال آن و تاثیر آن احساس نمیکنند.
سنجه و معیار و محک!
ابزار مهم دیگری که به عنوان انسان نویسا به آن نیاز دارید، عیار و محک است. شاید بپرسید تفاوت سنجه و روش چیست؟ بیاید محک طلا را به عنوان مثال بیان کنیم. برای تشخیص عیار طلا شما از طریق یک پروسه این کار رو انجام خواهید داد. طلا را روی سنگ محک میکشید و بعد روی رد ایجاد شده اسید کلریدریک میریزید و بر حسب واکنش متوجه میشوید آیا فلزی طلا هست یا نه.
این پروسه روش شماست. شاید روش شما این بود که اسید کلریدریک رو صاف بریزید روی طلا و وقتی طلا رو خورد به این نتیجه برسید که طلا نبود که خورده شد! اما سنجه شما سنگ محک و اسید کلریدریک بود. به عبارتی سنجه ابزار است و قسمتی از روش و روش موضوعی کلتر از سنجه و بزرگتر و در برگیرنده آن.
به طور مثال روش من مراحل مختلف رستگاری و آزادی و دسته بندی و طبقه بندی آنهاست و سنجه من رستگاری.
شما به عنوان نویسنده یا هر انسان نویسایی نیاز دارید تا سنجه و محک خود را بیابید. روش و سنجه شما چیست؟