وقتی نوبت به تعریف کلمات ذهنی مثل اراده میرسد، تعاریف هم به وسعت ذهن گسترده میشوند. این روزها در مباحث مربوط به توسعه فردی و انجام کارها بسیار به این واژه اشاره میشود. اراده کن بنویسی، اراده کن آزاد باشی، اراده کن… . آیا فهم، درک و شناخت درستی از اراده و محل استفاده آن داریم؟
افراد زیادی میگویند: “من اراده ندارم” یا “برای انجام کارها یا حداقل شروعشان به اراده نیاز دارم.” آیا اراده به معنای نقطه شروع چیزی یا کاریست؟
فروید خدابیامرز خیلی به اراده اعتقاد نداشت و بیشتر زندگی را مبتنی بر جبر میدید که طبق این تعریف اراده یعنی توانایی.
در تعریف باومایستر از از اراده آنچه بسیار مورد توجه است یکی از ترکیبهای ترجمه انگلیسی کلمه اراده یعنی willpower است. باومایستر به نوعی اراده را قدرت میبیند.
در تعاریف عمومیتر، اراده را مترادف با شوق و میل و رغبت به انجام خواسته یا مترادف با خود خواسته است.
شاید فکر کنیم این تعاریف معنای نزدیک و مشابهی دارند. اما با آنچه تا اینجا گفتیم، به نظر میرسد هر گروه و طبقهای تعریف خاص خود را از اراده دارد.
میل و خواسته به نوعی بار معنای آرزویی و لطیفی دارند که حالتی انتظار گونه دارد اما، قدرت بر خلاف این دو بیشتر بر هیاهویی طوفانی و کوبنده تاکید میکند. توانایی به نظر میرسد میتواند این تناقض را حل کند و به نوعی فاصله بین میل و خواسته که انسان بر آن گرسنه است و قدرت که خود شکار است را قابل تعریف میسازد.
گاهی میگوییم من اراده نویسندگی ندارم. در این حالت کدام قسمت مد نظر ماست؟ میل و خواسته؟ قدرت؟ توانایی؟
معمولا در گفتگوهای عمومی میتوان با درصد بالای 80 گفت که منظور تواناییست. توانایی به نوعی نشان میدهد که ما گرسنه و نیازمند نیستیم اما اگر گرسنه باشیم میخواهیم و میخوریم.
اراده به معنای قدرت اما بیشتر در موقعیتهایی معنا دارد که مربوط به کنترل است. کنترل فردی و تودهای بر موضوعی.
چندین وقت پیش به ترکیب جنگ ارادهها رسیدم. شوق داشتم که ببینم چه استفادهای از این ترکیب شده. با جستجو در گوگل متوجه شدم به نوعی در ادبیات سیاسی استفاده میشود!
اما به زعم من این ترکیب بسیار پایه فردی دارد که اشتراک وجودی آن در افراد، با توجه به آنچه “راه حل ادامه و گذر از گیرپاژ” میدانند، متفاوت و مشابهت دارد و طیفهای انسانی در اثر همسویی تنها با یکدیگر همراه شده و تلاش میکنند این ترکیب را تقویت یا ویران سازند.
اراده بالاخره قدرت است یا توانایی؟
این بستگی به شما دارد که اراده را به جای کدام یک از این کلمات در جملات به کار میبرید!
پیچیدگی ماجرا همینجاست. کاربرد و کارکرد این کلمه.
اگر اراده را به معنای توانایی بر کاری یا موضوعی میدانیم، بی ارادگی ما لزوما از تنبلی و افسردگی ما سرچشمه نمیگیرد. ذهن ما اولویتهای دیگری دارد که با توجه به ذخیره انرژی ما، این توان معطوف به مصرف انرژی برای اولویتی جدیتر میگردد.
سوالی که اینجا مطرح میشود اینست: آیا این اولویت خواسته یا نیاز من است؟
سوال بسیار خوبیست. چرا؟ در داستان نویسی مهمترین قوس شخصیتی همین خواسته و نیاز اوست که اغلب اوقات هم با هم همخوانی ندارد. خواسته معمولا سادهترین پاسخهای ما در قبال نیاز که موضوعی پیچیده است شکل میگیرد.
انسان گاها برای وصال جسمانی از واژه نیاز استفاده میکند و سعی میکند با این ساده سازی پاسخهای رسیدن به وصال جسمانی را توجیه پذیر، خلاصه و در دسترس سازد.
اما در حقیقت و در گفتگویی دو نفره و درونی با خودمان وصال جسمانی یک پروسه سنگین است که نیاز، یعنی عمق و معنای آن یک جهان گسترده است و با سنجش و انجام و فرم و ساختار آن بسیار به این پروسه پنهان عظیم و ورای آن وابسته است. اما ما به علت محدودیت انرژی و کاهش هزینه، آن را با ساده سازی پاسخ میدهیم و نام آن خواسته را تا مرحله نیاز تغییر میدهیم.
مثال واضحتر آن همین پول است!
شما پول میخواهید. پول خواسته شماست چون میخواهید بروید سفر، غذا بخورید، خانه و ماشین بخرید و…اما در واقع نیاز شما اینست که در رابطه با جهان پیچیده اطراف و تلاش برای غلبه بر زمان و مکان بتوانید بیشتر زنده بمانید و از مرگ خود را دور سازید یا حتی نجات دهید. جاودانگی نیاز اصلی شماست و در قالب میانمایهتر بقا.
پس میتوانیم بگوییم اراده با معنی خواسته، نمود آگاهانه بیرونی نیاز درونیست. فرض کنید اراده شما بر نوشتن است. خواسته شما نوشتن است اما نیاز شما رهایی از ذهن و انتقال و انتشار آن به دیگران برای کمک به خود و دیگری و متقاعد سازی و پذیرش توسط آنها و عبور از همان نقاط گیرکردگی با کلمات است. میتوان گفت خواسته از ترسی درونی ایجاد میشود.
اراده به معنای قدرت اما، به نوعی دیگر عمل میکند. قدرت نوعی اهرم است. نوعی شیر و فلکه که کنترل میکند، یخ میزند، میشکند و نشتی میدهد. اراده به معنای قدرت خطری در پاسخ به خطری دیگر است.
زمانی که اراده معطوف به قدرت گردد، ادبیات افراد و گروهها و سیستمها کلمه خطر را بسیار استفاده میکند.
برای اینکه بتوانیم اراده را از قدرت که بسیار انرژی بر، شکننده و مهلک است به توانایی تبدیل کنیم، نیاز داریم ابتدا ذهنیت خطر را بازشناسی کنیم. در واقع ما زمانی اراده را به معنای قدرت میدانیم که نبود آن باعث میشود ما واکنشهای متلاطم وابسته به ذهنیت عاطفی بیشماری نشان دهیم. اراده به علت علاقه آن به ذهنیت عقلانی بسیار محدود است.
ذهنیت عاطفی هم که قهرمان داستان و همیشه حی و حاضر و پر از انرژیهای مختلف.
اراده به معنای توانایی ،خوشمزهتر است. مانند یک کیک نرم است که شیرینیاش دل را میزند اما وقتی دوباره گرسنه شویم میرویم سراغش.
چه کار کنیم که اراده به معنای توانایی را در خود افزایش دهیم؟
فکر میکنم مورد اول اینست که اگر تعریف دیگری از اراده دارید تکلیفتان را با آن مشخص کنید. قدم بعدی درک اراده به معنای تواناییست که لازم است ذهنیت شما از خطرنگری به جهان اطراف به زمینه رشد تغییر کند.
آسانست؟ نه! اگر شما احساس خطر دارید، قبل از هر چیز به کمک نیاز دارد. اینکه ببینید واقعا خطر تهدیدتان میکند یا در واقع مسئلهای قابل مدیریت است؟ مثلا شیر دنبالتان کرده یا گربه همسایه؟ اولی تهدید است و دومی مسئله زیرا میدانید مقابل شیر انرژی تقابل ندارید ولی مقابل گربه میتوانید بگویید: “پیشته”!
در صورتی که از این مرحله عبور کردید، تازه به توانمندی میرسید. توانمندی از ذهنیت ارتباط و محبت سرچشمه میگیرد و با پذیرش محدودیت تلاش میکند آن را تقسیم کند تا امکانی را برای فرد و جمع فراهم سازد که لازمه آن عدم نیاز به چپاندن این توانایی به دیگران است.
در مقالات آتی بیشتر به جزئیات آن خواهیم پرداخت.