اگر به کسی بگویید “تو هیچ کاری نمیکنی جز اینکه بنشینی یک گوشه و فکر کنی”، ممکن است منظور شما تکرار یک چرخه باشد. در این حالت ممکن است با واکنشی شبیه به این از مخاطب مواجه شویم:
“من کار تکراری نمیکنم. من در حال فکر کردن هستم. فکر کردن یک فرآیند رشد دهنده است”.
خب در این حالت تفاوت چیست و حق با کیست؟
احتمالا حق با هر دو باشد و ضمن تفاوت، شباهتی وجود داشته باشد. اما اگر ادامه یعنی تکرار پس چه اشکالی دارد صبح تا شب بنشینیم پای گوشی و اکسپلور اینستاگرام را بالا و پایین کنیم؟
اگر صادقانه بخواهم بگویم اشکال خاصی ندارد. اشکال زمانی به وجود میآید که شما از این وضعیت راضی نیست و رنج میبرید و همزمان نمیتوانید از شرش خلاص شوید زیرا در هر صورت مغز الگوی تکرار با کمترین هزینه انرژی و زمان را دوست دارد و این روند را میپسندد. گشتن در اینترنت هم بی خطر به نظر میآید و مغز میتواند درحالتی از ثبات بقا قرار گیرد. در این صورت آیا مریضیم که آرامش مغز را بهم بزنیم؟
تفاوت تکرار و ادامه همینجا مشخص میشود. تکرار خوب است اما میتواند به گونهای از فرامیزان یا همان اوردوس خودمان منجر شود.
حتی اگر کاری بهترین شمرده شده باشد، تکرار بی فایده و عدم توسعه بخشی آن نشان میدهد کاریست که ظاهرش ثبات است و باطنش تباهی!
فرض کنید یک ماشین را هر روز روشن میکنید. اما جز استارت زدن و بنزین را دود هوا کردن و خاموش کردن کاری انجام نمیدهید. این همان تکرار است. اما اگر ماشین را روشن کنید و بروید در مسیر و خرید کنید و برگردید یا به سفری بروید، شما شروع که همان روشن کردن ماشین است را ادامه دادهاید و ادامه یعنی حرکت.
تفاوت ادامه و تکرار همین است. اگر با حرکت همراه نباشد تکرار است و بی فایده و به درد نخور و چرخهای بی نهایت و پایان ناپذیر که رشد و توسعهای به ما اضافه نمیکند اما پسماند تولید میکند و این پسماند همان تلنبارشدگیهای ذهنی و خواسته و نیاز است که حتی هرکول هم نمیتواند بار آنها را به دوش بکشد.
چگونه از تکرار به ادامه حرکت کنیم؟
واقعیت اینست که اول باید به نیاز برسید. خیلی وقتها افراد میگویند میخواهم فلان کار را انجام دهم ولی انجام نمیدهند چون به آن نیاز پیدا نکردهاند. اگر به موضوعی عمیقا نیاز پیدا کنید دنبال آن میافتید و برایش تلاش میکنید. اگر کسی فقط به دنبال برطرف کردن نیاز عاطفی خود است و معیارهایی باسمهای برای رسیدن به آن دارد، احتمالا در چرخه شروع و شکست رابطه گیر میکند. اگر میخواهد از این شروع و تکرار نجات پیدا کند باید به این نیاز و پرسش برسد که بعدش چه؟ حالا به چه چیزهایی نیاز دارم؟
افراد بیشتر از نیازها به خواستهها اهمیت میدهند. همین سرآغازیست بر گیر کردن در چرخه تکرار و عدم حرکت.