نوشتن، از یک سوال بزرگ و یک معما ایجاد میشود. خودِ خواندن و نوشتن معمای کودکی ما بود. وقتی هنوز مدرسه نرفته بودیم و به کتابهای شعر و داستانمان نگاه میکردیم و بلد نبودیم که بخوانیم و جز زل زدن به تصاویر کار زیادی از دستمان برنمیآمد.
به باستانشناسان که نگاه کنیم آنها هم چالش و معمای بزرگشان خواندن تاریخ از روی شواهد و خطوطیست که سوادش را نداریم. وقتی در مسیر گیر میکنیم بعد از کم کردن صدای ضبط از دیگران میخواهیم که برایمان کروکی بکشند و نام کوچه و خیابان را برایمان بنویسند تا بهتر بتوانیم مسیریابی کنیم.
وقتی میخواهیم داستان بنویسیم با سوال و معمای: “یعنی چه خواهم نوشت؟” یا “یعنی چه باید بنویسم؟” مواجه هستیم.
وقتی در موقعیتهای پیچیده تصمیم گیری گیر میکنیم با ترسیم نقشه ذهنی و نوشتن تمام راه حلها یا گزینهها از وضعیت دشواری که در آن هستیم خارج میشویم.
وقتی میخواهیم به قلبی دیگر ورود کنیم تلاش میکنیم با کمک کلمات معمای فتح قلب محبوبمان را حل کنیم و به پیامک یا نامه متوسل میشویم.
وقتی میخواهیم در امتحانات دانشگاهی و مدرسه قبول شویم با مشتی معما مواجهیم که با نوشتن از پسش برمیآییم.
وقتی در دادگاه میخواهیم از کسی شکایت کنیم یا حتی حق و حقوق خود را دریافت کنیم بایستی بتوانیم معمای “چگونه شرح دادن” و “چه چیزی ارائه دادن” را حل کنیم.
در اینترنت که میگردیم دائم درحال جستجو هستیم و سوالاتمان را مینویسیم و گوگل آن را میخواند و چیزهایی برایمان مینویسد و به نمایش در میآورد.
وقتی به خرید میرویم، لیستی مینویسیم که مبادا یادمان برود چه میخواستیم و حتی بتوانیم مراحل خرید را مدیریت کرده و در زمان کوتاهتر و با صرف هزینه و انرژی کمتری به مطلوبمان برسیم.
به هنگام فروش محصول خصوصا در بستر وب نیاز داریم معمای فروش محصول را با انتخاب و چیدمان بهترین کلمات ممکن حل کنیم و فروش خود را به نتیجه مطلوب نزدیک سازیم.
وقتی میخواهیم ازدواج کنیم در آن قباله ازدواج با چالش: “یعنی چه چیزی را شرط کنم یا نکنم؟” مواجهیم و هر کلمه میتواند بار حقیقی و حقوقی متفاوتی را در این تکه کاغذ ایفا کند.
ما در تمام لحظات زندگی با معما مواجهیم و آنقدر تمام این معماها و لحظات به نوشتن گره خوردهاند که شاید به چشممان نیاید که چقدر هر روز در حال نوشتن هستیم و آن را مانند خوردن و خوابیدن و ریدن و نفس کشیدن به صورت بدیهی انجام میدهیم.
همین بدیهی شدن، اهمیت نوشتن را از چشممان دور ساخته و آن را به کاری کم ارزش و فراگیر تنزل داده است. در واقع مشکل اصلی عدم دقت ماست.
ما شاید متوجه این شویم که روزانه هشت لیوان آب نیاز داریم یا چه غذایی بخوریم که چاق نشویم اما گمان نمیکنم اکثر ما به اهمیت و ارزش اینکه چطور بنویسیم و چطور از تاثیر شگرف نوشتن در زندگیمان بهره ببریم، توجه کافی و وافی داشته باشیم.
نگاه معماگونه به زندگیست که باعث توسعه فردی ما میشود و نگاه گزاره گونه است که ما را به تباهی میکشاند.
اساس مکاتب فلسفی و روانشاسی و دینی و حتی داستان و تمام ابعاد زندگی و مرگ با همین نگاه معماگونه به زندگی گره خورده است.
بسیار معتقدم ما نیاز داریم هر روز با زمین و زمان و زندگی طوری رفتار کنیم که گویی همین اکنون پروازمان از دورترین کهکشان جهان به زمین نشسته و همه چیز آن شگفت انگیز و سوال برانگیز است.
سوال برانگیز باشیم نه مردد. پرسشگر باشیم نه لزوما شکاک. در شک و تردید به آنچه پس ذهنمان است میرسیم و در پرسش و سوال به ابعادی نو.
یک توصیه برای افزایش دید معماگونه به جهان برای نوشتن:
همین الان که به صفحه گوشی یا مانیتورتان زل زدهاید، بار دیگر به آن نگاه کنید. برایتان عجیب نیست؟ مانیتور و ال سی دی گوشی چقدر چیز عجیبی هستند. انگار از جهانی دیگر آمده اند. کی و چه زمانی بشر فکر میکرد با مراحلی آزمایشگاهی و مواد اولیه زمین که عموما سنگ و چوب و آب و… هستند چنین چیز جادویای را بتوان ساخت. اصلا چقدر عجیب است همین الان که در حال تایپ هستم حروف روی چیزی به نام مانیتور به نمایش در میآید.
از خودتان بپرسید ماشین حساب چطوری حساب میکند؟ مگر عقل دارد؟ برنامهاش چطور کار میکند؟ از کجای تاریخ شروع شد و در این زمینه مطالعه کنید و جستجو کنید.
هر روز این کار را تکرار کنید و برای خودتان از شگفتی تک تک عناصر دنیا بنویسید.