عروس هلندیهای کوچک ما خیلی بد غذا هستند. هر چی جلوشون میگیریم پس میزنند و بایستی بارها و بارها نازشون رو بکشیم تا غذایی که براشون خوب هست رو منت گذاشته، میل کنند و خاطر ما را منور! خود محدودسازی دارند.
گاهی این مراحل سخت و آزاردهنده است اما من درس خوبی از عادت غذایی این موجودات کوچک پرپرو گرفتم. که در طبیعت هم قابل مشاهده است. روشن تکلیفی!
تکلیف روشن و صراحت و شفافیتی که به واسطه آن ایجاد میشود، اگر حتی آسیبزا باشد، مهمترین فایده آن دادن دید و گستره به ماست. گاهی که به موضوعات مربوط به نجوم فکر میکنم و سعی میکنم گستردگی و شکوه آن را درک کنم، میبینم خیلی سخته و گمان میکنم اکثر انسانها که عظمت کهکشانها را دستشان گرفته و برای بی اهمیتی موضوعی از آن استفاده میکنند، یا حرف دهانشان را نمیفهمند یا توانایی تشخیص و افتراق بین مسائل را ندارند.
(نمونه آشنای آن را در کامنتهای اینستاگرام میتوانیم ببینیم به طور مثال: فلانی دارد سیارات دیگر را کشف میکند شما درگیر حجاب هستید یا انسان دارد به سیارات دیگر میاندیشد و دغدغه شما اینست که زنان بتوانند آواز بخوانند؟ البته نکته بسیار مهمی در این سخنان و قیاسی که از آن برای ایجاد حقارت دغدغه ایجاد میشود وجود دارد که خارج از بحث و نیازمند پستی جداگانه است.).
گمان من اینست افرادی که از کهکشانها و سیارات برای بررسی موضوعات مربوط به عواطف و جوامع استفاده میکنند، کهکشان ذهنیشان را اگر به تصویر تبدیل کنیم چیزی شبیه اینست؛ تصویری با ابعاد 1920*1080 پیکسل که در قسمت پایین و راست آن کمی از کره زمین دیده میشود و بک گراند آن سیاهی کهکشان است و ماه هم آن گوشه موشه ها در حال پلکیدن است و دون دونهایی هم ستارگان دور دست هستند که نشان میدهند چقدر کیهان بزرگ است.
باور دارم این افراد تصویر و درکشان از کهکشان و فضا و میان ستارهای و ماده تاریک و… اندازه همین عکس 1920*1080 پیکسل است و گمان میکنند عجب گزاره گنده و دهان خردکنی هم برای حرفهایشان ارائه کردهاند!
محدودیت در سنجش گاهی همان چیزی است که لازم داریم. گاهی جلوی ذهنمان و گزارههایی که اگر بخواهیم روش استفاده و عملکرد آن را بیان کنیم، تهش یا داریم فحش میدهیم که طرف چقدر بیسواد است و خرفت یا ربط گوز به شقیقه است را بهتر است در آستین لباسمان قایم کنیم و با بیان آن بیش از پیش بر کوس نادانی خویش نکوبیم!
پذیرش بیسوادی و ارزشمندی آن را پیشتر ذکر کردم. بیسوادی اینجور مواقع کمک کننده است. قبل از اینکه دهان بگشاییم و زمین و زمان به هم بدوزیم، به ما نشان میدهد که ذهنیت محدودی داریم و این نعمت است.
زیرا به ما لحظاتی مکث و اندیشیدن را هدیه میدهد که مرور کنیم: “آیا من به عنوان انسانی بیسواد یا کم سواد، در قیاس و اندیشه و گفتگو با دیگران برای کمک دهان میگشایم یا مشتی زرت و پرت است که عواطف نازنینم باز جوگیر شدهاند و دو دستی تقدیم مغزم کرده اند و من با فرافکنی در حال تلاش برای پوشاندن بیسوادی خودم هستم؟ اگر قیاسم مزخرف بود چه کنم؟ آهان فحش میدهم.”
آیا ما نیاز داریم ذهن خود را محدود کنیم؟ تا الان میگفتی که باید دید خود را گسترش دهیم. مسخره کردی ما را نویسنده بیسواد؟
البته که امیدوارم چنین کاری را هرگز انجام ندهم. اما، منظور من از محدودیت ذهن، نگه داشتن خود در آب نمک خریت نیست! برعکس آن عمل میکند. مثالی بزنم برای روشن شدن موضوع: تصور شما از “نقطه گریزگاه آتشفشانی الکترومغناطیسی پشمی قرینه” چیست؟
بی معنیست؟ بله برای ذهن ما بی معنیست احتمالا. پذیرش محدودیت ذهن هم مانند پذیرش بیسوادیست. اینکه همه چیز را به هم وصل کنیم لزوما نمیتواند به داشتن تصویری بهتر کمک کند.
محدودیت ذهن به معنای محدودسازی عمدی آن نیست. محدودسازی عمدی به این معناست که شما مطابق میل خود این کار را میکنید. میل شما میتواند وابسته به خاطرات، عواطف و تجربیات شما باشد که روش ذهن شما را شکل داده است.
چنین محدودسازی احتمالا شما را به فردی تندخو تبدیل میکند. شبیه قطع رابطه است. شما با کسی که عاشقش هستید جز به اضطرار و مصلحتی جدی، ارتباط را کم نمیکنید.
اما اگر از چیزی خوشتان نیاید سریع فاتحه اش را میخوانید و راهی فاضلابش میکنید. نمیتوان گفت چنین عملکردی صد در صد بد است. اما، اگر محدود سازی از سر میل و خصوصا عواطف منفی نباشد احتمال اینکه بتواند به ارتباط موثر منجر شود، بیشتر است.
اما شما به محدودسازی مزرعه ذهن نیاز دارید. مزرعه ذهن به خودی خود محدود است. شاید گسترده تر از واقعیت باشد اما اگر خیلی دقیق با تمام واقعیت آن را بررسی کنید احتمالا، حتی انگشت کوچیکه آن هم نمیشود! شاید میزان چپاندن و تلنباری در آن بیشتر از واقعیت اطرافتان است.
محدودسازی ذهنی را چگونه انجام دهیم؟ سنجهای که به شما کمک میکند را به نظرم بر سودمندی آن در رشد و ارتباط و حتی حریم قرار دهید. دقت کنید، حریم با نفرت و کینه و حسد و غرور و… فرق داردآآآآآ. حریم از سر مهر و احترام میآید و حتی اگر تندی به خود بگیرد، باز هم برای ایجاد ارتباط موثر است.
با توجه به این توضیح گمان من اینست که خوراک ذهنیتان را هم غذا ببینید هم دارو. هم لذت است هم نخواستنی اما مفید. دقت کنید دارو لزوما برای تغییر دادن شما نیست. حتی اگر داروی مربوط به اعصاب بخورید، از فردی افسرده به رقاص تبدیل نمیشوید. بلکه ممکن است مغزتان توانایی ادراکش به نسبت تغییر کند یا این دارو به طور کل شما را تغییر دهد.
آنچه اهمیت دارد، پذیرش محدودیت ذهن و محدودسازی مزرعه آنست به شرطی که به ارتباط موثر با جهان میانجامد. منظور از ارتباط موثر یک لبخند همیشگی و میانمایگی نیست.ارتباط موثر حتی گاهی حرف نزدن است برای افزایش حریم و احترام.
حیوانات ظاهرا مزرعه ذهنی مرتب تری دارند و همه چیز نمیخورند(در مجموع) اما انسان همه چیزخوار، گویی اگر فقط سم نباشد، همه چیز را میبلعد و جذب میکند. ما میخواهیم از این عادت همه چیز خواری به یک سیستم مرتب و تمیز و محدود شده و روشمندتر برسیم تا هم مار را با زهر آن نبلعیم هم پوست درخت را ناگهان گاز نزنیم!
راهکار عملی محدودسازی:
چه کتابی وجود دارد که علاقهای به آن ندارید اما تلاش برای خواندن و درک آن به شما کمک میکند که ارتباط موثرتری با دیگران برقرار کنید؟
بخوانیدش و بنویسید که چه چیزی در آن قرار دارد که از نظر شما بی ارزش یا غلط است اما نکته ارزشمندی در پس آن قرار دارد که از دید شما پنهان مانده؟